پیامبر اکرم (ص):
لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد،
(فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید.
(وسائل الشیعة؛ ج4، ب1)
یوسف ترین غریبِ خدا ماهِ آسمان
از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت
ای حضرتِ صبور ترین، ای امام صلح
ایوبِ صبر طاقتِ صبر اینقدر نداشت
شهرِ مدینه بعدِ علی خود گواه بود
هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت
«علیرضا شریف»
عاشق که شدی خطا نباید بکنی
حتی به خودت جفا نباید بکنی
حالا که شدی چشم به راه مهدی (عج)
جز بر فرجش دعا نباید بکنی...
اللّهم عجّل لولیّک الفرج
هیچ وقت فکر نکن
که در یک مکان تنها هستی...
چون هیچ وقت
انسان تنها نیست!
"یا با خداست یا با شیطان"
بهترین آدمهای زندگی،
همانهایی هستند که وقتی کنارشان می نشینی
چایت سرد می شود و دلت گرم....
خدایا! به من بیاموز که چطور در سختترین شرایط
آنگاه که من چیزی را با همهی وجود از تو میخواهم
و تو حاجترواییام را مصلحت نمیدانی،
از مهربانی و رحمتت ناامید نشوم
و همچنان عاشقت بمانم
خدایا! یادم بده در ناامیدی مطلق، لبخند زدن را...
یادم بده در دلشکستگی و رنجش، بخشندگی را...
اگر جای دانه هایت را
که روزی کاشته ای فراموش کردی...
باران به تو خواهد گفت
که کجا کاشته ای...
پس خیر و نیکی را بکار
بالای هر زمینی
و زیر هر آسمانی
و برای هر کسی...
تو نمیدانی
کجا آن را خواهی یافت
و چه موقع...
ولی به حتم شکوفایی اش
را خواهی دید
و خواهی شنید...
زیبایی و نیکی را بکار
اگرچه در غیر جایگاهش باشد...
که کار نیک ضایع نمی شود
هرجا که کاشته شود...
و چه زیبا است بخشش...
ای لاله به راهِ سرخ و پاکت سوگند
ای مرد به جسمِ چاک چاکت سوگند
جز راهِ تو رفتن، انحرافی ست بزرگ
ای کشته ی راه حق، به خاکت سوگند
«بهروز ساقی»
مواد لازم:
آرد 1 پیمانه
پوره کدو حلوایی 1 و 3/4 پیمانه روغن مایع 1/2 پیمانه شکر 1/2 پیمانه پودر هل 1 قاشق چایخوری دارچین 1/2 قاشق چایخوری زعفرون دمکرده 1 قاشق مرباخوری گلاب 1/3 پیمانه |
طرز تهیه:
ابتدا کدو رو آب پز یا بخار پز کنید بعدهم پوره کنید.
آرد رو با حرارت کم تفت میدیم تا جایی که بوی خامی آرد گرفته بشه ولی رنگ آرد نباید تغییر کنه. حتماً با حرارت کم (به مدت ۴۵دقیقه) آرد رو باید بو داد ولی نباید طلایی شه. اگه آرد رنگش حتی یک ذره هم عوض شه بعد دیگه رنگ حلواتون زرد خوشرنگ نخواهد بود.
روغن مایع رو اضافه و خوب با هم مخلوط می کنیم. بعد از اینکه روغن و آرد خوب با هم مخلوط و یکدست شدند شکر و پوره ی کدو حلوایی رو اضافه می کنیم. (مقدار شکر بستگی به کدو داره اگه کدو حلوایی تون شیرینه از شکر کمتری می تونین استفاده کنید)
سپس گلاب رو اضافه می کنیم.
زعفرون دمکرده، پودر هل و دارچین را هم اضافه می کنیم.
حالا روی حرارت ملایم، مدام هم می زنیم تا زمانیکه مواد از دیواره ها جدا بشه و وسط ظرف به صورت یک تیکه در بیاد
حلوامون آماده است! عطر و طعمش هم عالیه...
بیــا که جهان، زیر هـر گام تـو
پُر از رویش سبـزهها میشود
دلِ آسمان، پُر زِ رنگین کــمان
زمین، غرق ذکر خدا میشود
شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟ استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم؛ دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف، من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید کدامیک این کار را انجام دهند؟ هردو شاگرد یک زبان جواب دادند: خب مسلما کثیفه! استاد گفت: نه، تمیزه! چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.
پس چه کسی حمام می کند؟ حالا پسرها می گویند: تمیزه! استاد جواب داد: نه، کثیفه! چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه! استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خب بالاخره کی حمام می گیرد؟ بچه ها با سر درگمی جواب دادند:
هر دو! استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است استاد در پاسخ گفت: خب پس متوجه شدید، این یعنی: منطق! خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی!!
به انسانها بی دریغ محبت کنیم،
تا خداوند از پشت چشمان آنها،
به ما لبخند بزند...
در قلبی که شاد می کنیم
در لبخندی که به لب می نشانیم
خدا با من است. خدا با توست.
خدایمان را آشکار کنیم...
شبی، برف فراوانی آمد و همهجا را سفیدپوش کرد. دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه میرسید. یکی از آنان گفت: «کار سادهای است!»، بعد به زیر پای خود نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود را بلند کرد تا به ردپاهای خود نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برداشته است.
دوستش را صدا زد و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!»
پسرک فریاد زد: «کار سادهای است!»، بعد سر خود را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم دوخت و به طرف هدف خود رفت. ردپای او کاملاً صاف بود.
صدای باران زیبا ترین ترانه ی " خداست "
که طنینش زندگی را بــرای ما زیبا تـر میکند
نکند فقط به گل الودگی کفشهایمان بیندیشیم؟