مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

قال الامام الحسن عسکری (ع):

 

قال الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری علیه السلام:

مَنْ لَمْ یَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ یَتَّقِ اللهَ.

امام حسن عسکری علیه السّلام فرموده اند:

آن که از مردم پروا نکند، از خدا نیز پروا نمی کند.

(بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۶)

مثلث عروس

هزاران سال پیش، مصریان در سرزمین باستانی خود که مهد تمدن بود؛ در کنار رود نیل، کشاورزی می کردند. آن ها کاخ های عظیمی در این سرزمین ساخته اند.
آیا اهرام مصر را دیده اید؟ آیا می دانید مصریان باستان، چگونه گوشه های این بناهای عظیم را قائمه ساخته اند؟ آیا باور می کنید که آن ها این کار را به کمک یک ریسمان انجام داده باشند؟
مصریان با 11 گره، ریسمان را به 12 قسمت مساوی تقسیم می کردند. دو سر ریسمان را به هم گره میزدند. در محلی که می خواستند زاویه ی قائمه بسازند، یک میخ می کوبیدند. یک گره ریسمان را به پشت این میخ می انداختند، سپس سه گره می شمردند و ریسمان را می کشیدند تا صاف شود. گره سوم را با میخ به زمین ثابت می کردند. دوباره سراغ گوشه ی زمین می رفتند؛ این بارچهار گره از طرف دیگر می شمردند. ریسمان را صاف می کردند و گره چهارم را به زمین ثابت می کردند.
کاری که مصریان باستان انجام می دادند، در اصل، ساختن یک مثلث بود. طول ریسمان در دو طرف گوشه ی زمین، سه قسمت و چهار قسمت و در مقابل پنج قسمت بود. امروزه ما میدانیم مثلثی که اضلاع 3 و 4 و 5 داشته باشد، طبق عکس رابطه ی فیثاغورس، مثلث قائم الزاویه است.
در گذشته این مثلث، به مثلث عروس معروف بوده است.

کاروان به مقصد می رسد...

اربعین است، هنگام میثاق و پیمان دوباره؛ کاروان به مقصد می رسد... کودکان این کاروان، بزرگترین معلمان تاریخ اند و زنان آن استادان صبر و عزت.
کاروانی که اسیرانش آزادترین آزاده گانند؛ زنجیریانش پای در رکابِ عشق دارند، دخترانش به مردان همیشه روزگار، درس مردانگی و شجاعت می دهند و کودکانش، وجاهت کفر را به تمسخر می گیرند و حیثیت ظلم را یکسره بر باد می دهند. ای عجب از این کاروان که تاریخ را مبهوت کرده است!

أعظم الله أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السّلام

و جعلنا و إیّاکم من الطالبین بثاره مع ولیّه الإمام المهدی علیه السّلام

شهری که به جای خورشید آیینه دارد

شهر «ریوکان» نروژ پنج ماه از سال را بدون تابش نور خورشید و در تاریکی به سر می برد سالهاست که با انجام پروژه‌ای با نام «پروژه آیینه» این مشکل تا حدودی رفع شده است.

آیا می توانید تصور کنید پنج ماه بدون تابش مستقیم نور خورشید زندگی کنید؟اگر این اتفاق سال ها و سال ها تکرار شود چه اتفاقی می افتد؟ شهر ۳۵۰۰ نفری ریوکان نروژ در این وضیعت زندگی می کند. شهر ریوکان در دره ای قرار دارد که اطراف آن را کوه ها فرا گرفته اند و باعث می شود نور خورشید در پنج ماه زمستان به این شهر نتابد.

اما در ماه های تاریک، مکانی هست که شهروندان در آنجا لذت ببرند. با استفاده از آیینه های بسیار بزرگ، میدان شهر در این پنج ماه روشن می شود. این آیینه های غول پیکر با کمک هلیکوپتر بر بالای بلندترین قله ها نصب شده اند تا نور خورشید را به داخل دره منعکس کنند. اگرچه حرارت این نور به قدری نیست که یخ ها را آب کند اما ساکنین این شهر از این آفتاب مجازی می توانند لذت ببرند.

این پروژه حدود ۸۳۵ هزار دلار هزینه داشته و کاملا بر اساس تکنولوژی روز خود طراحی شده است. این آیینه ها توسط یک رایانه مخصوص کنترل می شوند تا کاملا نور خورشید را جذب و دقیقا آن را به میدان شهر منعکس کنند. برای پروژه آیینه ها ، هم از انرژی باد و هم از انرژی خورشیدی استفاده شده و این آیینه ها در ارتفاع ۱۵۰۰ فوت از سطح زمین نصب شده اند. هرچند که بعضی ها معتقد هستند که این ایده احمقانه است اما مهمترین نکته این است که این پروژه زندگی مردم را تغییر داده است. در سال ۲۰۰۶ پروژه ای مشابه در شمال ایتالیا انجام شد. روستای کوچک ویگانیلا ایتالیا با مشکلی مانند مشکل ریوکان مواجه بود. آنها هم با نصب آیینه های بسیار بزرگ روی قله کوه ها این مشکل را بر طرف کردند. مقامات نروژی پس از بازدید از این ویگانیلا بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و تصمیم گرفتند تا همین روش را انجام دهند. البته این روش هزینه زیادی داشت و انجام آن پنج سال طول کشید .

راه مستقیم

رﺍﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ، ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﺍﻥّ ﺭﺑّﻰ ﻋﻠﻰ ﺻﺮﺍﻁٍ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ
(ﻫﻮﺩ، 56)
ﺭﺍﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ، ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺒﻴﺎﺳﺖ.
ﺍﻧّﻚ ﻟَﻤِﻦ ﺍﻟﻤﺮﺳﻠﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﺻﺮﺍﻁٍ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ
(ﻳﺲ، 3ﺗﺎ 4)
ﺭﺍﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ، ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﻭ ﺃﻥِ ﺍﻋﺒﺪﻭﻧﻰ ﻫﺬﺍ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ
(ﻳﺲ، 61)
ﺭﺍﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ، ﺗﻮﻛّﻞ ﻭ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﻣَﻦ ﻳﻌﺘﺼﻢ ﺑﺎﻟﻠّﻪ ﻓﻘﺪ ﻫُﺪﻯَ ﺍﻟﻰ ﺻﺮﺍﻃ مستقیم
(ﺁﻝ ﻋﻤﺮﺍﻥ، 101)

تو همان بسیجیِ عصر عشق و جبهه‏ای

تو هنوز هم
بوی روزهای جبهه می‏دهی
بوی روزهای عشق
بوی روزهای رزم
بوی بزم آسمانی سحر
که خاک جبهه
غرق در ستاره‏های چشم‏های روشن تو بود
و روز حمله
عطر آن دو گانه‏های نیمه شب
جوشن تو بود
تو هنوز هم
بوی روزهای جبهه می‏دهی
بوی آن زمان که دشمنت
از شنیدن صدای رعد نام تو
گنگ و گیج بود
نام تو بسیج بود
نام تو بسیجی است
با همان لباس‏های رنگ خاک
با همان شناسنامه و پلاک
با همان
هیبتی که نام آسمانی تو داشت
تو همان بسیجیِ
عصر عشق و جبهه‏ای؛
فقط
سنگرت عوض شده است...

«سیدعلی حسینی»

کاش می شد!

کـــــاش می شــد بچگی را زنــــــده کـــــرد
کودکی شد کودکانه گریه کرد
شعـــــر قهـــر قهـــــر تا قیامت را سـرود
آن قیامت که دمی بیشتر نبود
فاصله با کودکی هامان چه کــرد
کاش میشـد کــــودکانه خنـــده کرد...