مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

عاشورا

عاشورا، تنها حکایت عطش، ستم و اسارتی نیست
که بر خاندان پیامبر (ص) رفت؛

عاشورا، تجلی گاه ایمان، عشق و حماسه نیز هست.
عاشورا، تمام روح زمان است در کالبد زمین.

عاشورا، هویت ماست. عاشورا، یک پیام است؛
پیامی آسمانی در زمین که پژواک آن همواره به گوش وجدان های
بیدار آزادگان در هر زمان و مکان می رسد و آنان را به خود فرا می خواند.

عاشورا، یک روز در یک جغرافیای خاص نیست.
گستره عاشورا چنان وسیع است که تاریخ ظرفیت آن را ندارد.

فرهنگ عاشورا و مفاهیم والای مکتبی اش به آدمی می آموزد
تا زمانی که به حق، عمل و از باطل دوری نمی شود، اهل
ایمان باید به دیدار پروردگارشان مشتاق و راغب باشند

که سرور و سالار شهیدان، مرگ را در چنین شرایطی جز سعادت
و زندگی در کنار ظالمان را جز سیه روزی و ننگ نمی دانست.

عاشورا، حجت را بر انسان تمام کرد تا هیچ کس را هیچ گاه بهانه نماند.
اینجا شیرخواره نیز می تواند فریاد بزند، بگرید و در صفیر زهرآگین
تیری سه شعبه، مظلومیت حق را بازگو کند.

اینجا نوجوانی می تواند اسب عشق زین کند و در دریایی از تیغ
و سنگ و نیزه و قهقهه فرو رود.

اینجا مردی می تواند تشنگی اش را در امواج رودخانه، پیش
پای عطش روح، قربانی کند و تشنه کام از آب بیرون آید
و بازوانش را در دفاع از حریم ایمان رها کند و مشکی
از رشادت و حماسه و عشق را به خیمه های فردا برساند.

«سهیلا بهشتی»

نظرات 3 + ارسال نظر
آبجی صبا :) سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 22:32 http://avayeshaparakha.blogsky.com/

السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ
و عَلَى عباس الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ)

گل نرگس پنج‌شنبه 15 آبان 1393 ساعت 18:49 http://golenargesi.blogsky.com/

نام مرا ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن مرا بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه مرا نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست مرا به ضریح شش گوشه برسانید فقط

فقط از دست گناهم برهانید فقط...
ممنونم از شعرتون

مهناز چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 18:04 http://sefidbarfi10.loxblog.com/

پیش چشمم تو را سر بریدند

دست‌هایم ولی بی‌رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق»بود
***
گفتی:آیا کسی یار من نیست؟
قفل بر دست و دندان من بود
لحظه‌ای تب امانم نمیداد
بی‌ تو آن خیمه زندان من بود
***
کاش میشد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمیخواست
تا که در خیمه بیمار باشم
***
ماندم و در غروبی نفسگیر
روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم
پاره‌های تن اکبرت را
***
ماندم و تا ابد دادم از کف
طاقت و تاب بعد از ابالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب بعد از ابوالفضل
***
ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاده در خاک
قاسم آن یادگار عمویم
***
گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالی است
یادم از طفل شش ماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالی است

***

پیش چشمم تو را سر بریدند
دست‌هایم ولی بی‌رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق»بود

یا زین العابدین (ع)!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد