مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

شاد باش

شاد باش

نه یک روز ‌‌که همیشه...

بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان بپیچد

که پشیمان شوند

آنان که بر سر غمگین کردنت

شرط بسته اند...

آهسته و پیوسته

تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می‌خواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
«برای کسی که آهسته و پیوسته راه می‌رود، هیچ راهی دور نیست.»

دنیای شگفت انگیز دایره ها

الف) دلگون (Cardioid): اگر دایره ای به شعاع ١ واحد مماس بر دایره ای به شعاع ١ واحد، حول آن بغلتد، شکلی که یک نقطه از محیط دایره ی غلتان بر آن حرکت می کند را دلگون گویند.

ب) نفروئید (Nephroid): اگر دایره ای به شعاع ١ واحد مماس بر دایره ای به شعاع ٢ واحد، حول آن بغلتد، شکلی که یک نقطه از محیط دایره ی غلتان بر آن حرکت می کند را نفروئید گویند.

ج) دلتاگون (Deltoid): اگر دایره ای به شعاع ١ واحد مماس بر دایره ای به شعاع ٣ واحد، درون آن بغلتد، شکلی که یک نقطه از محیط دایره ی غلتان بر آن حرکت می کند را دلتاگون گویند.

د) ستاره گون (Astroid): اگر دایره ای به شعاع ١ واحد مماس بر دایره ای به شعاع ٤ واحد، درون آن بغلتد، شکلی که یک نقطه از محیط دایره ی غلتان بر آن حرکت می کند را ستاره گون گویند.

دوستى

امام صادق علیه السّلام:
إصْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ، وَلاتَصْحَبْ مَنْ یَتَزَّیَنُ لَکَ.
با کسى دوستى و رفت و آمد کن که موجب عزّت و سربلندى تو باشد،
و با کسى که مى خواهد از تو بهره ببرد و خودنمائى مى کند
همدم مباش.
(وسائل الشیعه: ج 11 ص 412)

باید گفت: یاصاحب الزمان کجایم؟

غیبت تو همان خانه نشینی علی است

فقط چند سالی بیشتر!

بس است به تو گفتن کجایی؟

که این سوال دردی را دوا نمی کند.

باید گفت یا صاحب الزمان (عج) کجاییم؟

برای ظهورت،با تسبیح فقط ور رفتیم همین...

طنز ریاضی

سؤال: چرا همه می گویند: «عرضی ندارم» و به جای آن نمی گویند:
«طولی ندارم»؟
پاسخ : اگر بخواهم جوابش را خدمتتان «عرض» کنم
2 ساعت «طول» می کشد!

ارتباط بین سلامت مغز و ۲۰ ثانیه ایستادن روی یک پا

محققان دانشگاه کیوتو ژاپن از حدود ۱۴۰۰ فرد (با سن متوسط ۶۷ سال) خواستند تا به مدت ۶۰ ثانیه، روی یک پا بایستند و چشم خود را باز نگه دارند. هر کس این کار را دوبار انجام داد و زمان بیشتر برای او ثبت شد. پس از آن، محققان مغز هر فرد را با استفاده از MRI بررسی کردند.
محققان دریافتند کسانی که به سختی می توانستند ۲۰ ثانیه روی پای خود بایستند، به بیماری عروق کوچک مبتلا بودند؛ با این حال این افراد علائم خاصی نداشتند. بیماری عروق کوچک با سکته مغزی، زوال عقل و حتی پارکینسون ارتباط دارد. در بین افرادی که نتوانستند تعادل خود را حفظ کنند، ۱۵ درصد دارای یک ضایعه مغزی کوچک، ۳۰ درصد دارای دو ضایعه مغزی کوچک، ۱۶ درصد دارای یک رگ مغزی مسدودشده و ۳۵ درصد دارای دو رگ مغزی مسدود شده بودند. علاوه بر این، کسانی که کمتر از همه توانستند تعادل خود را حفظ کنند، دارای پایین ترین سطح عملکرد ذهنی بودند.

ایستادن بر روی یک پا چگونه می تواند نشان دهنده سلامت مغز باشد؟
به گفته ژوزه بیلر، دکتر عصب شناس، حفظ تعادل به سه مدار حسی اصلی مربوط می شود: دید، حس عمقی (درک شما از موقعیت بدن) و سیستم دهلیزی (گوش داخلی و …). اگر دروس دبیرستان خود را به یاد داشته باشید، می دانید که این مغز است که هر سه این مدارها را کنترل می کند. بنابراین، هر گونه ناهماهنگی بین این مدارها همچون ناتوانی در حفظ تعادل، نشان دهنده آسیب مغزی است.
پس آزمایش تعادل را انجام دهید تا متوجه شوید که عملکرد مغزی شما در چه حدی است. به گفته ژوزه بیلر، اگر نتوانستید ۲۰ ثانیه یا بیشتر تعادل خود را حفظ کنید، احتمال ابتلا به بیماری های مغزی و زوال ذهنی در شما افزایش می یابد. در این صورت، حتما با پزشک مشورت کنید.              منبع: baghdaroo.com

یا مولانا یا صاحب الزّمان

بیــا کـــه جهان، زیـــــــر هــــر گام تــــــــو
پُـــر از رویش سبـــــزه‌ها می‌شود
دلِ آسمـــان، پُـــــــر زِ رنگین کــــــمان
زمین، غرق ذکر خدا می‌شود

شوق پریدن به سوی خدا

پیرمرد که با دوچرخه اش به سمت خیابان پیچید، پرنده ها ناگهان به سویش پر کشیدند، همگی با هم. بال می زدند و بی قرار بودند.
پیرمرد کیسه ای دارد آبی رنگ وبرای پرنده ها خرده های نان خشک آورده است.
قشنگ بود، قشنگ؛ اینکه میان این همه رهگذر، پرنده ها پیرمرد شان را می شناختند و به سویش می پریدند، پیرمردی را که نان می دهد...

کاش ما هم مثل این پرنده ها میان این همه رهگذر تشخیص می دادیم کسی را که هر روز به ما نان می دهد و جان می دهد و زندگی...
و کاش کمی شوق از پرندگان می آموختیم برای پریدن به سویش...

دیوار شیشه ای

دانشمند ی آزمایش جالبی انجام داد...
اون یه آکواریوم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد.
تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود .
ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد.
همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد.
بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. اون باور کرده بود که رفتن به اون طرف آکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیرممکنیه.
دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد، اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر آکواریوم نگذاشت.

می دونین چرا؟

اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود.
یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود.
اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت.
ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند.

"شما نمی توانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید هستید، اما بیش از آنچه باور دارید می توانید انجام دهید."

تخته سیاهی بر دیوار کلاس

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود؛ نوبت به او رسید: "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!...
سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد، با خود گفت: این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

عنکبوت هم ریاضی سرش میشه!

بعضی از ما خانم ها از بعضی موجودات می ترسیم و یا چندشمون می شه، یکی از اون موجودات بیچاره، آقا یا خانم عنکبوته، اما جالبه بدونیم همین موجود وحشت انگیز یا چندش زا هم ریاضی سرش می شه... اگر انسان بخواد خطوطی را به عنوان دایره، زاویه و مثلث رسم کنه و نظم و حساب فواصل این خطوط را رعایت کنه، باید اولاً مقدار قابل توجهی هندسه و حساب یاد بگیره و ثانیاً در ترسیم اینها به آلات و ابزاری از قبیل پرگار و نقاله محتاجه، ولی این مهندس ماهربرای ساخت مثلث های منظمی که در خونه ی خودش به کارمی بره، از هیچگونه ابزاری استفاده نمی کنه.

حتی با چشم خودش هم نگاه نمی کنه و فقط با پاهاش تار می تنه و خونه ی خودش رو که یکی از دقیق ترین شاهکارهای عالم خلقته بوجود می آره. این مهندس هنگام خونه سازی ابتدا نقطه ای را در وسط به عنوان مرکز در نظر می گیره و سپس تارهایی را با فواصل منظم و دقیق، دور آن مرکز به صورت « شعاعهای دایره » می تنه و به این ترتیب « مثلث های متساوی الساقین » رو که همه ی اونها دارای « زوایای تند » هستند بوجود می آره. اندازه ی این تارها و فاصله های آنها با هم آنقدر حساب شده به نظر می رسه که باعث تحسینه. بعد تارهای دیگری رو بر عرض تارهای اول می تنه و آنها را در محل تلاقی و تقاطع با هم پیوند می ده و به این وسیله دایره های بزرگ و کوچک که همه « متحدالمرکز » هستند تشکیل می شه که این دایره ها هر قدر به مرکز نزدیکتر باشن، کوچکتر و هر اندازه که از مرکز دورتر باشن بزرگتر هستند.

اخیراً هم یه طبیعی دان معروف کشف کرده که عنکبوت ها برای طرح خیلی دقیق و پیچیده تارهاشون از اصول لگاریتمی استفاده می کنن. حالا بازم بگید ریاضی به چه درد می خوره؟ وقتی یه جانور کوچولو ریاضی سرش می شه، ضایع است که ما یه کمی ریاضی بلد نباشیم.                                                                                      منبع: وبلاگ ریاضی کده