ماه رجب فصل روئیدن جوانه های عاشقانه زیستن
و ماه شست و شوی دل و جان از زنگارهای گناه و غفلت،
و آماده شدن برای ورود به ضیافت الله اعظم مبارک
باید از یک نقطه شروع کنید.
شروع هر کاری دشواریهای بسیاری را به همراه دارد.
هیچوقت مقاله شروع نمیشود مگر اینکه قلم را به روی کاغذ بکشید
یا انگشتها، صفحه کلید را لمس کنند.
بعضی وقتها آنقدر به جنبههای منفی و دشواریهای یک کار فکر میکنیم
که انگیزهی شروع کار از ما گرفته میشود. جنبههای مثبت را فراموش میکنیم و نمیتوانیم حتی کار را شروع کنیم.
وقتی هدف را به درستی انتخاب و ترسیم کردید، باید شروع کنید
و نباید از سختیها، ترسی به دل راه دهید.
هیچوقت نگویید از شنبه شروع میکنم،
همین حالا زمانی است که باید شروع کنید.
آن روزی که باید شروع کنید همین امروز است.
روزی مورچه ای دانه درشتی برداشته و در بیابان می رفت.
از او پرسیدند: کجا می روی؟
گفت: "می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهر دیگریست ببرم ."
گفتند : واقعا که مسخره ای..!! تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمی توانی اینهمه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستانها بگذری تا به او برسی.
مورچه گفت :" مهم نیست... همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم.."
فاطمه دخت نبی، آن گوهر یکتای خلقت
فاطمه زوج علی، آن اسوه ی زیبای خلقت
فاطمه امّ ابیها، کوثر دریای عشق
فاطمه مام حسین و شمس بی همتای خلقت
به امید شفاعتش
معبودا!
سلام برصبح صادقت و آرامش ورای آن ،
سلام بررایحه حمد که بر زبانمان جاری می سازی
و سلام برآن همه پنجره های باز استجابت دعای تو،
پس دستان نیازمان را به سمت نگاه بی نیاز
و مهربان تو بالا می بریم و خوبی های
دنیا و عافیت آخرت را از تو می خواهیم
الهی!
لحظه هایمان را همیشه سرمست یاد خویش کن .
''' آمین.یارب العالمین""
زمان مانند یک رودخانه است.
هرگز نمى توانى به یک آب دو بار دست بزنى. زیرا آن جریان آبى که از مقابل تو گذشت، دیگر باز نمی گردد.
فرصت ها نیز در گذرند.
فرصت ها را باید شکار کرد و به منفعت تبدیل کرد. حال اگر فرصتی از دست رفت، چشم به آن ندوزیم!
چرا که همان زمان که به آن فرصت مینگریم، فرصتی دیگر می آید و می رود.
فیزیک دان جوانی ضمن ارسال رساله خود به انیشتین از او سوال کرد: آیا درست است که خوردن ماهی فعالیت مغز را زیاد می کند؟
انیشتین در جواب او نوشت: رساله شما را مطالعه کردم , شما باید نهنگ بخورید.
در آستانه نوروز و شکوفایی مجدد طبیعت و تجلی اراده لایزال خالق هستی، صمیمانه ترین تبریک خود را تقدیم داشته؛ و سالی توام با سلامتی، سعادت و موفقیت برای شما دوستان خوبم و خانواده محترمتان را آرزومندم.
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفى و عارف ازین بادیه دور افتادند جام مى گیر زمطرب، که رَوى سوى صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند من سرمست، ز میخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنى و درویش
یـار دلـــدار، ز بتخانـه درى را بگشا
امام خمینی (ره)
بوی جان می آید اینک از نفس های بهار
دستهای پر گل اند این شاخه ها؛ بهر نثار
با پیام دلکش "نـوروزتان پیروز باد"
با سرود تازه "هر روزتان نوروز باد"
شهر سرشار است از لبخند؛ از گل؛ از امید
تا جهان باقی ست این آئین، جهان افروز باد
عیدنزدیک است
دلمان یک تحول عظیم می خواهد
یک انقلاب روحی
یک حال خوب
الهی! معجزه ای کن
که سخت محتاجیم...
خدایا!
شکوفه های مهربانی را بردرخت دلم بارور کن
تا آن را به کسانی که دوستانم هستند ببخشم،
خدایا!
کمک کن تابتوانم باری از دوشی بردارم،
کمک کن شادی را به دل آنانی که دوستشان دارم هدیه کنم،
خدایا!
دستهایم لایق محبتت نیستند
اما عاجزانه تمنای سخاوتت را دارد
تا آن را باتمام وجودببخشایم.
چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دو 100 متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند. همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود.
ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد. این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد. هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون (عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت: این دردت رو تسکین میده. سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند. در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند.
بانوی نور، مادر آیینــــه ها! سلام
روشن ترین تبسـم نور خدا! ســـــلام
ای کوثــــر کبـود خـــدا، با سه آیــــه آه!
از ما به زخــم های کبود شـــما، ســــلام
حزن غریب پنجــره ها در غـــروب نـــــور
ای خواهش همیشه ی آیینه ها سلام
ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک!
بــــر رد پای نـــور تو در ناکجـا، ســـــــلام
غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیــــــع!
بال و پــــر شکستـــه ی روح تــــو را ســــلام
ای باغبـــان دل شــده ی لاله های ســــرخ
ای وارث حماســه ی کرب وبــلا! ســـلام
ای بــرتر از فرشته، شبـیه خود خــــدا!
از ما به روح سبز شما، تاخــدا، ســلام
دست عنایتی به ســر حاجتــم بکـــــش
چشمم هنوز مانده به دست شما... سلام!
رضا اسماعیلی
عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا
عشق یعنی جلوه ی صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی
عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم
عشق بر دل ها شهادت می دهد
عشق بر غم ها حلاوت می دهد...
الّلهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلَها وَ بَنیها
وَ سِرِّ المُستَودِعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ به عِلمُک
اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیّتُها آَلصِّدیقَةّ اَلشَّهیدة فاطِمَةَ اَلزَّهراء سَیّدةِ نِساءِ اَلعالَمین
سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند.
پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
"گلستان سعدی"
وقتی دعا میکنی،
دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که هیچ زمانی نیست.
دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود.
دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود.
و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد.
و مولانا چه زیبا میگه:
گر در طلب گوهر کانی، کانی
گر در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهء رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی...
"الهی قمشه ای"