ماه برکت زِ آسمان می آید
صوت خوش قرآن و اذان می آید
تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
تبریک، بهار رمضان می آید
من معلم هستم
جنس من از نور است
نفسم روح امید
نگهم آتش داغ
با ندایی از عشق
و نگاهی پر مهر
بر سر میز و کتاب آوردم
بچه آهوی گریز پا را
درس من آب حیات است برای گنجشک
می چکانم قطره قطره عشق را
در وجود تشنه اش
و چه زیباست، انعکاس رنگم
در میانِ آن لوح
که سپید است، چون برف
او که گویی، به من ایمان دارد
باورم داشته است
چون، میانِ آنان
من، معلم هستم...
نصف تاریخ عاشقی آب است / قصه هایی عمیق و پر احساس
قصه هایی پر از فداکاری / قصه هایی عجیب اما خاص
قصه آب چشمه زمزم / زیر پا کوبه های اسماعیل
قصه نیل و حضرت موسی / قصه آن گذشتن حساس
قصه حفظ حضرت یونس / توی بطن نهنگ در دریا
یا که نفرین نوح پیغمبر / بر سر مردم نمک نشناس
قصه ظهر روز عاشورا / بستن آب روی وارث آن
کربلا بود و یک حرم تشنه / کربلا بود و حضرت عباس...
بین افسانه های آب و جنون / قصه تازه ای اضافه شده:
قصه بیست و هفت ساله ای از / صد و هفتاد و پنج تا غواص...
یک نفر در «بی نهایت» مشغول قدم زدن بود
که ناگهان یک صدای «گرومپ» به گوشش خورد.
پرسید چی بود؟
گفتند؛ چیزی نبود دو تا خط موازی بودند که باهم برخورد کردند.
الا ای عاشقان او خواهد آمد
همه خلق جهان، او خواهد آمد
به هوش ای جمله انسانهای عالم
الا ای مردمان، او خواهد آمد
بشارت بر شما ای اهل عالم
به زودی بی گمان، او خواهد آمد
ظهورش وعده حق الهی است
یقین این را بدان، او خواهد آمد
جمالش می شود خورشید هستی
چو نور از آسمان، او خواهد آمد
دهید این خوش خبر بر کل دنیا
خوشا بر حالتان، او خواهد آمد
بپاخیزید و خود آماده سازید
که روزی ناگهان، او خواهد آمد
ای دل شیدای ما، گرم تمنّای تو
کی شـــود آخر عیان، طلعت زیبای تو
گـــــر چه نهانی ز چشم، دل نبود ناامید
می رسد آخر به هم، چشم من و پای تو
نیمه ی شعبان بود روز امیــــد بشــــر
شادی امروز ما نهضت فردای تــو
"میلاد نــــور مبارک"
خدای مثلثات و ریاضیات!
تو آنی که بر جهانیان روزی بی نهایت دادی و حتی برای اثبات کتابت، مخالفان را به آوردن مثال نقض دعوت کردی؛
تو آنی که مرا در سختی های رادیکالی، توانی برابر فرجه ی مربوطه دادی؛
پس بر من ارزانی دار مخرج صفر مطلقی برای اعمال زشتم و مخرج صفر مثبتی برای اعمال نیک اندکم.
از تو خواهانم که در روز حشر برای حساب اعمال ،مرا در جدول تعیین علامت قرار مدهی.
به کرامتت خطاهای ما را منفی بی نهایت گیر و نیکی های ما را مثبت بی نهایت.
به لطف خودت خط هایی از ایمان حقیقی در فضا بر من"این پاره خط حقیر" عمود فرما.
ولادت باسعادت سرو باغ احمدی،
آیینه ی محمدی
حضرت علی اکبر علیه السّلام و
روز جوان مبارک باد...
عاقبت فصل زمستان به ســــر آید روزی
باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است
قطره چون رود شود راه به جایی ببــــرد
به دعای فــــرج جمع اثــــر نزدیک است
سجده، تضرع خاکساری ا ست که نامش را از نام تو گرفته؛
و آبرویش را مدیون توست...
سجده به تو می بالد و هستی اش را از آن تو می داند، ای سجّاد!
که پیشانی موحدت، همه عمر آشنا به خاک بود و لب های
زمزمه گرت یک نفس نیایش می سرود.
سر از سجده های عاشقانه ات برندار که تداوم هستی
به یمن این سجده هاست...
که رحمت و لطف پروردگار بر کائنات به خاطر آبروی
سجده های توست...
سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر است
روز آزادسازی خرمشهر و روز آزادگی ملتی مسلمان،
روز پیروزی رزمندگان، روز خدا و روز رسیدن به عرش خدا،
روز به ثمر رسیدن واژه واژه مردانگی و غیرت و روز استقامت و ایثار،
روز خاطره ی آزادسازی و روز خاطره سازی ملت ایران.
روز قشنگ ملت ایران و روز خوب مردم خوزستان،
روز مقاومت و ایستادگی ملتی در برابر دنیایی از زیاده خواهی و استکبار...
امروز گلی میشکفد که ابرها را به باران دعوت میکند باران را به زمین تشنه میفشاند، گلها را میرویاند و خورشید را صدا میکند تا رنگین کمانی شگفت شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛
رنگین کمانی زیباتر از همه آذین ها و خیر مقدم ها
رنگین کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
امروز باران می بارد، گلی می شکفد.
مردی می آید؛
امروز مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛
بعد توفان میگیرد، باران تند میبارد.امروز،
گلی می آید؛
گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است...
"نغمه مستشار نظامی"
آدمیان جاودان میشدند...
اگـــــر در مییافتند که از یک آغازنــــد؛
و به یک پایان خواهنـد رفت...
که در عبـور از این یگانه راه...
یکدگر را ببینند و ویران نکنند!
که به هم عشق هدیه دهند!
آنگاه زمین سپید میگشت... از رنگ صلح...
و آبی آسمــان درخششی بس عظیــــم مییافت...
آه! آدمیان جاوید میشدند، اگر در مییافتند...
پیش از من و تـو بسیار، بـودند و نقش بستنــد
دیوارِ زندگی را زینگونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از مــن و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
"محمدرضا شفیعی کدکنی"
سلام بر شـعبان و اعیادش،
سلام بر حسین و عباسش،
سلام بر سجاد و سجودش،
ســـلام بر نیمه ی شعبان و ظهـــور مولودش.
آغاز ماه رسول خدا، مبارک باد.
روزی دانش آموز رشته ریاضی به مرد لبو فروش گفت:
آقا یک کیلو لبو بده که دلتاش منهای صفر باشه.
لبو فروش کمی فکر کرد و با تعجب گفت:
دلتاش منهای صفر باشه یعنی چی؟
دانش آموز گفت: یعنی اینکه ریشه نداشته باشه.
سلام من به امامی که صیدِ زندان شد
میان اوج بلا کوه صبر و ایمان شد
ســـــلام من به نمــــازی که حلقه ی زنجیـــــر
به جای دانه ی تسبیح، مونس آن شــد
سلام من به نوایی که همچو آه علی
میان قعرِ سیه چالِ خصم پنهان شد
ســلام من به مناجات و ذکر یا زهـــــرا
که مَحــــرم دل ســـــوزان او به زندان شـــد