یوسف زهرا!
روزی خواهی آمد...
از دل نور
در بینهایت روشنایی،
پاکی و زلالی...
همچون پرتو خورشیدی تابان،
آرامشی بر دلها، محو تمام زشتیها...
آری!
روزی خواهی آمد...
اگــــر قـــدر تـو را دانسته بودیم اگــر عهد و وفا نشکسته بودیم
دل مـــــا خانه غمهـــا نمیشد غــم هجـران نصیب ما نمیشد
اگـــر شـــرط تولاّ کـــرده بودیــم هـر آنـچه گفته مولا کرده بودیم
نمیشــد روز مـا شام سیاهی نمیشد قسمت ما این جدایی
دختــران ، فــرشتگانی هستند از آســمان؛
برای پــر کـــردن قلب مــا بــا عشق بی پایان...
میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نـازتو رو تـن گلــها کشید
خداوند لبخند زد و از لبخندِ او دختر آفریده شد !
روز دختر مبارک !
با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته های سرزمینم...
باغ حــرم تو گلشن رضــوان است
قم، جلوه ای از تجلّی ایمان است
بیـــن حـــرم تـــو و امـــام هشتـم
بیـن الحـرمین کشـور ایــران است
گفتم: جمال رویت، تا کی زِ ماست مخفی؟
گفتا: آن زمانی بر تو فرج بیاید
گفتم: نشان بده راه، تا شاهراه بیابم
گفتا: عبور کن از خود، تا خود به راه آید
گفتم: چگونه آقا! باید تو را بیابم؟
گفتا: بیاب خود را، آن خود بخود بیاید
«ایرانمنش»
و تو آمدی و خاک خونرنگ میهن،
بر پاهایت بوسه زد و تو به خاک افتادی!
و تمام ایران را در آغوش گرفتی...
درود بر شما ای یادگاران دفاع مقدس و روزهای آتش و خون!
درود بر شما که با گام های مطمئن و
دل های سرشار از عشق و ایمان به خدا و وطن،
برای رسیدن به قلّه های فتح و ظفر ایستادگی کرده اید...
درود بر شما پرستوهای عاشقی که امام راحل در موردتان فرمود:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم،
سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
گرچه می دانیم قامتتان در مقابل فشار ضربه های کینه و خشم،
خمیده و شکسته ولی دلتان به وسعت آسمان، سرشار از ایمان است.
رمضان رفت ولی کاش صفـایش نرود
سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود
کاش ایزد همه را در رمضان عفـو کند
همــــره روزه و افطـار نــوایش نرود...
خدایا اگر ما کوتاه آمدیم، تو کوتاهی های ما را نادیده بگیر!
اگر ما کوتاه آمدیم، ما را به این کوتاهیها مؤاخذه نکن!
ما را با این کوتاهی ها از برکات و غفران خود در این ساعات محروم نساز!
بیا به آنهایی که محبت داری و لطف و مرحمت کردی، ما را دست خالی از
سر این سفره رد نکن!
یک طوری نشود که ما از سر این سفره استفاده نکرده، بلند شویم و برویم!
بیا و در این مهمانی خود که برای ما برپا کرده بودی، مثل بقیه که از آنها
پذیرایی کرده ای از ما هم پذیرایی کن!
وقت است دگر مُشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمۀ «اَلُقُدسُ لَنا» را
آیینۀ حق شو که ببینند و بمیرند
این لشـگرِ خفّاشصفت، نـــور خدا را
زندگی زیر لگدهای هیولا، سخت است
رقص شیطان، وسط مسجدالاقصی، سخت است
آب در کاسه خشم است که خون خواهد شد
چشم اگر باز کنی،کن فیکون، خواهد شد
نفس ویران شده در حنجره من، ای قدس
اولین خانه بیپنجره من، ای قدس
کوچههایت اگر از ابرهه و نیل، پُر است
آسمانت ولی از خشم ابابیل، پُر است...
چراغ های خاموش
گلــدسته های بـــی اذان
هنوز شش ماهه شهید می شود
رمضان سخت می گذرد بر اُمّت رسول الله...
رمضــــان فـــرصت نیــــایش و
هنگـامه دلداری و دلدادگی...
هم در حال تمام شدن است؛
فــرصت باقیمانده را دریابیم...
شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی
خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی
شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه
دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی
روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان
آه را تا ملکوتش برسانیم کمی
عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما
بر سر عهد وفادار بمانیم کمی
روزه داران محجّبه، خنکای بهشت گوارایتان!
بهشت را بهایی است
و بی شک بهای آن امتحان شدن است.
بانوی محجّبه ی روزه دار! قدم در راه جهاد نهاده ای...
جهادی بس بزرگ در قرن تاریکی اندیشه ها؛
حجابت، بیرق پیروزیست!