ساده باش؛
اما ساده قضاوت نکن نیمه ی پنهان آدم ها را!
ساده زندگی کن؛
اما ساده عبور نکن از دنیایی که تنها یکبار تجربه اش می کنی!
ساده لبخند بزن؛
اما ساده نخند به کسی که عمق معنایش را نمی فهمی!
و
به یاد داشته باش:
هیچکس ارزش زانو زدن و
شکسته شدن ارزش هایت را ندارد...
"گاهی خودت را زندگی کن"
هر صبح پلکهایت
فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند
سطر اول همیشه این است:
خدا همیشه با ماست...
پـــس بخوانـــش با لبخنـــــد...
اگـــــــــــر
روزی دلـــــــــــــم
گرفت یـــــــــــــــادم باشد
کـــــه خـــدا بـــــا مــــــــن است،
کـــــــه فرشتـــه هــــا برایم دعـــا میکنند،
که ستـــاره ها شب را برایم روشن خواهــند کرد.
یـــــــــادم باشد کـــــــــه قـــــــاصدــــکی در راه است،
کــــــــــــــه بــــــــــــــــهار نـــــــــــــــــزدیک اســــــــــــت،
کـــــــــــه فــــــــــــــــردا منتظــــــــــــرم می مـــــــــــــــــــــاند،
کـــــــــــه مـــــــن راه رفتـــــن می دانــــــــــم و دویـــــــــدن،
و جـــــــاده ها قدم هــــایم را شمـــــاره خواهنـــــد کرد.
اگــــــر روزی دلـــــــم گرفت یـــــــــــادم بـــــاشد
کـه خدای من اینجاست همیــن نزدیکیهـا
و مـــــــــــــــن، تنهـــــــــــــــــا
نیـــــستـــــــــــــــــــــم
........................
........
یک نگاهی به شمعدانی کنار پنجره ات بینداز
ببین چگونه زمانی که برگی زرد و پژمرده
از ساقه جدا می شود،
باز جوانه ی امید دیگری سر می زند!
و باز غنچه ای و باز شکوفاییِ گلی...
و باز امید و باز امید و باز امید...
خداوندا!
تو می دانی که من دلواپس
فردای خود هستم،
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را،
مبادا گم کنم اهداف زیبا را،
و ناگه جا بمانم از قطار موهبت هایت،
دلم بین امید و نا امیدی پرسه می زند،
خداوندا! تنهایم نگذار...
بدان که پشت هر در بسته ای
خدا ایستاده است...
پس امیدوار باش
و به خدا توکل کن...
درهای بسته به اذن خدا
گشوده خواهد شد...
گفتند...
از عاشورا، از پشیمانی حُرّ در کربلا
اما ندانستیم...
همه ما حُرّ های زمانه ایم و
امام زمانی داریم که در پشیمانی گناه و سربه زیری غفلت مان، می گوید:
إرفع رأسکَ
سرت را بالا بگیر!
دست پر مهر مادر .............
تنها دستی است که
اگر کوتاه از دنیا هم باشد، باز هم از تمام دستها بلندتر است.
مادر ای مظهر دوستی و مهربانی و فداکاری،
ای عزیز رنجکشیدهای که
تا آخرین لحظه به عزت و احترام عزیزانت میاندیشیدی؛
ای سبز جاودانی و مصداق عینی فداکاری؛
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو،
ای شببوی شبهای بیبوی من.
کجایی ای منِ من؟
کجایی ای من؟
تا جانی دوباره بخشی این من را...
بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ
با تو... این من، من است.
آری با توام ای مادرم...
روحت شاد و آرام مادرم...
باید دانست
"جاده های زندگی را خدا هموار می کند
کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست..."
پس اینقدر آه و ناله چرا؟!
ماندن سنگ بودن است
و رفتن رود بودن...
بنگر که سنگ بودن
به کجا می رسد جز خاک شدن
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن...
حتی از انتهای بن بست هم
راه آسمان باز است...
پس پرواز را بیاموز چون
زندگی نبرد با بن بست هاست...
نشناخته را، محرم هر راز مکن...
قفل دلِ خود، برهمه کس باز مکن...
درقلّک دل، برای آینده ی خویش...
جز عشق خدا، هیچ پس انداز مکن...