-
شادی را هدیه کن
چهارشنبه 28 اسفند 1392 07:00
-
بهار می آید
سهشنبه 27 اسفند 1392 23:50
بهار می آید؛ تجدید خاطره ای دیگر از خویشاوندی طبیعت و انسان؛ با ردایی سبز برای حضور در جشن شکوفه ها. بهار می آید؛ با چشمه و کوه و دشت، با باغ و گلزار و پروانه ها، با بلبل و گل، با امید و آرزو. بهار می آید؛ سرشار از عطر سپیده، عطر طبیعت. بهار می آید؛ با آیینه ای در دست از حکمت و معرفت، از آیات و برکات. بهار می...
-
بهاران دگر
سهشنبه 27 اسفند 1392 11:25
بشـــکفد بار دگر لالـــــهی رنگیــــــــن مــــــراد غنـــچهی ســــرخ فرو بستهی دل باز شود من نگویم که بــهاری که گذشت آید باز روزگاری که به ســـر آمده آغاز شود، روزگار دگری هست و بهاران دگر شاد بـــــــــودن هنر اســت شاد کردن، هنری والاتر
-
تو مرا چه دیدی؟
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:20
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم اما... تو مرا چه دیدی؟ که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟
-
امتحان ریشه ها
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:18
-
جای پنیر (طنز)
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:16
روباهی داشت با موبایلش شماره می گرفت، زاغ گفت اونجا آنتن نمیده بنداز بالا درخت، برات بگیرم. روباه انداخت بالا، زاغ گفت این جای پنیری که دوم دبستان ازم دزدیدی!!
-
خرم آن نغمه...
سهشنبه 27 اسفند 1392 10:00
شـــــــــــــاد بودن هــــــنر است گر به شادی تو، دلهای دگر باشد شاد زندگی صحـــنهی یکتای هنــــــــرمندی ماست هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود صـــــــــــــحنه پیــــــوســــته به جاست خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
-
نرم نرمک می رسد...
سهشنبه 27 اسفند 1392 09:30
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده پاک آسمانِ آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حالِ روزگار خوش به حالِ چشمهها و دشتها خوش به حالِ دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمهباز...
-
شعر زیبای حافظ در باره نوروز
سهشنبه 27 اسفند 1392 09:00
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز...
-
خونه تکونی دلها
سهشنبه 27 اسفند 1392 08:45
کم کم داریم به بهار نزدیک میشیم. هوا بوی بهار رو گرفته. درختان کم کم دارن جوونه میزنن و متحول میشن. ای کاش ما آدما هم با تحول و تغییر طبیعت به خودمون تغییراتی می دادیم. کم کم طبیعت داره از خواب زمستونی بیدار می شه و قراره لباس نو خودشو تنش کنه٬ قراره شکوفه و برگ های نورس٬ نسیم خوش و فرح بخش و پرنده های آوازه خون بیان...
-
قسمتی ازشعر زیبای سهراب سپهری
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:30
پشت دریاها شهری است! که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است. بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند. دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه ی معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک، موسیقی احساس تو را میشنود و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد. پشت دریاها شهری است که...
-
گاهی...
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:28
گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز میشه. گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آروم میشه. گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود میشه. و گاهی هم با یک بی مهری دلی شکسته میشه. …… مراقب بعضی یک ها باشیم با اینکه خیلی ناچیزند!
-
دنیا دو روز است ...
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:26
-
مشت شما از مشت من بزرگتره!
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:25
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری. ولی...
-
تن صدا
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:24
-
"مهربانی را زودتر دریابیم"
دوشنبه 26 اسفند 1392 00:20
"زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به تاخیر انداخت" شاید فرصت ها هرگز تکرار نشوند شاید فرصت تقدیم یک نگاه مهربان یک کلام زندگی بخش و یا یک لبخند روح بخش به پدر به مادر به یک دوست به یک همراه و به هر کسی که به مسیر زندگی ما زیبایی آشنایی بخشیده است هرگز تکرار نشود زمان درگذر است...
-
از کوزه همان برون تراود که در اوست !
یکشنبه 25 اسفند 1392 09:50
-
...برای صعود!
یکشنبه 25 اسفند 1392 09:09
الاغ عاقل کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ...
-
کوتاهترین راه...
یکشنبه 25 اسفند 1392 09:00
کوتاه ترین راه برای این که نخواهی چیزی را به خاطر بسپاری، نگفتن دروغ است. کوتاه ترین راه برای رسیدن به آرزو ها، واقع بین بودن است. کوتاه ترین راه برای غیبت نکردن آن است که عیوب خود را مثل عیب دیگران ، ببینی.
-
شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد
شنبه 24 اسفند 1392 10:00
. . الّلهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلَها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودِعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ به عِلمُک اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیّتُها آَلصِّدیقَةّ اَلشَّهیدة فاطِمَةَ اَلزَّهراء سَیده نِساءِ اَلعالَمین فاطمه جان! کسی که به تو تمسک جوید، در بهشت همراه توست و در آن زمان همه ی مردم دوست دارند در زمره ی...
-
مادرش منتظره!
شنبه 24 اسفند 1392 09:51
برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن، داوطلب زیاد بود قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان. همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد! گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه، بچه ها از پیرمرد بدشون اومد. دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان. جوان بدون درنگ خودش رو با...
-
5 فریب شیطان
شنبه 24 اسفند 1392 08:40
-
"چرا من اینقدر فقیر هستم؟"
شنبه 24 اسفند 1392 08:20
روزی مرد فقیری از بودا سوال کرد "چرا من اینقدر فقیر هستم؟ " بودا پاسخ داد: چونکه تو یاد نگرفته ای که بخشش کنی مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که بتوانم از آن بخشش کنم بودا پاسخ داد: چرا ! محدود چیزهایی داری ! یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی یک قلب که می توانی به...
-
کلمه احمد...
شنبه 24 اسفند 1392 08:00
حرکات نماز پشت سر هم به صورت کلمه احمد ظاهر می شود...
-
انسان خوب همیشه انسانی خوب خواهد بود...
شنبه 24 اسفند 1392 07:45
استاد از شاگردان خود پرسید: به نظر شما چه چیز انسان را زیبا می کند؟ هر یک جوابی دادند یکی گفت: چشمان رنگی دومی گفت: قدی بلند و دیگری گفت: پوستی سفید دراین هنگام استاد 2 لیوان از کیفش درآورد، یکی زیبا و بلورین و دیگری ساده و سفالی سپس در هر یک چیزی ریخت و رو به شاگردان گفت: در لیوان زیبا و بلورین زهر ریختم و در لیوان...
-
زندگی...
شنبه 24 اسفند 1392 07:06
-
هر کس آنچه در دل دارد می بخشد…
شنبه 24 اسفند 1392 07:02
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسد به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می...
-
به سبب گناه
جمعه 23 اسفند 1392 07:00
-
درون اروند گم شد...
جمعه 23 اسفند 1392 06:58
گفت: مادر جان بیا ناهار بخوریم پرسید: ناهار چی داریم مادر؟ گفت: باقالا پلو با ماهی با خنده رو به مادر کرد و گفت: ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند... چند سال بعد... والفجر 8 ... درون اروند گم شد... و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد... السلام علیکم ایها الشهداء والصدیقین
-
دعا برای امام زمان (عج)
جمعه 23 اسفند 1392 06:54
منتظران بدانند اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست ...