طبـع سنجد سرد و خشکـــ است.
به خاطر وجود ویتامین K در سنجد ، ضد خونریزی میباشد.
سنجد رفع کننده سموم معده و روده میباشد.
سنجد سردرد را تسکین میدهد. و بادشکن و مقوی قلب است.
سنجد برای کسانی که نرمی استخوان و پـوکـی استخوان و
درد مفاصل مخصوصــاً زانــو درد دارند مفید است.
میوه سنجد قابض و ضد اسهال است. ( سنجد برای اشخاصی که یبوست دارند مضـر است. )
روش استفاده سنجد:
1 لیوان شیر و 1 قاشق غذاخوری پودر سنجد را با
1 قاشق غذاخوری عسل شیرین کنید و به عنوان یک میان وعده میل نمایید.
این صبـحانه برای آقـایـان و خانمـها بسیار مفـید میباشد.
اگر پوست سنجد را بجوشانید و صاف کنید سپس آن را مزه مزه کنید. ریشه دندان را محکم می نماید و از خـونـریـزی نیز جلوگیری میکند ...
میوه سنجد ضدیرقان میباشد و مصرف سنجد درمان ورم کـیسة صفـراست.
کسانی که تکرر ادرار و یا ادرار قطره قطره دارند سنجد بخورند.
کسانی که سکسکه میکنند ...؛ برای درمان آن 50 دانه سنجد و یک لیوان شیر بخورند.
سنجد تب بر است وَ ضد بلغم است و خاصیت ضد التهابی دارد.
سنجد کلیهها را گرم میکند و کم کالری و مقوی معده است.
بهترین اثر سنجد ، رفع کمبود ویتامین C بدن است و خوردن آن، از عفونت به بدن پیشگیری می کند.
سنجد دارای خاصیت آنتی اکسیدانی قـوی می باشد.
پخته شده سنجد به طور کامل در روغن زیتون ،به صورت خوراکى،
برای تسکین درد مفاصل و خارش پوست و رشد، موثر است.
پـودر هسته و میوه سنجد آسیاب شده؛ برای درمان بیمـاری " آرتــروز " مفـید است.
وخواص مفید دیگر ...
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله:
نَظَر الوَلَد الى والدیه حُباً لهما عِباده
فرزندى که از روى مهر و محبت به پدر و مادر بنگرد،
براى او در نامه اعمالش عبادت ثبت مىشود.
نعمتهای آسمان همیشه برف و باران نیست
حتی نور خورشید نیست یا مهتاب در شب نیست
گاهی اوقات بهترین نعمتهای خدا عزیزانی هستند که:
از جنس آسمانند...
به سپیدی برف... به زلالی بارانند...
به روشنایی نور... به زیبایی مهتابند...
ایـــن عید پر از عطر دل انگیــز خداست
سرشار ترین آینه ی خاطره هاست
نوروز خوشت همیشه رنگیــن با عشق
آراسته با دلی که همراه خداست...
سال اقتصاد و فرهنگ باعزم ملی و مدیریت جهادی مبارک باد
یا مقلّب القلوب و الأبصار
یا مدبّر اللّیلِ والنَّهار
یا محوّل الحولِ والأحوال
حوِّل حالنا إلی أحسن الحال
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمةَ و اَبیها و بَعلِها وَ بَنیها
وَالسِّرِّالمُستَودِعَ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه
می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد.
بهار می آید؛ تجدید خاطره ای دیگر از خویشاوندی طبیعت و انسان؛
با ردایی سبز برای حضور در جشن شکوفه ها.
بهار می آید؛ با چشمه و کوه و دشت، با باغ و گلزار و پروانه ها،
با بلبل و گل، با امید و آرزو.
بهار می آید؛ سرشار از عطر سپیده، عطر طبیعت.
بهار می آید؛ با آیینه ای در دست از حکمت و معرفت، از آیات و برکات.
بهار می آید؛ با قامتی خجسته و سبزپوش، با آواز قمریان بیدار و عاشق.
بهار می آید؛ برای ستیز با سردی و سستی.
بهار می آید؛ این راز برجسته طبیعت،
این تحول بزرگ و این خاطره معطر خاک...
بشـــکفد بار دگر لالـــــهی رنگیــــــــن مــــــراد
غنـــچهی ســــرخ فرو بستهی دل باز شود
من نگویم که بــهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به ســـر آمده آغاز شود،
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بـــــــــودن هنر اســت
شاد کردن، هنری والاتر
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم
ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما...
تو مرا چه دیدی؟
که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟
روباهی داشت با موبایلش شماره می گرفت، زاغ گفت اونجا آنتن
نمیده بنداز بالا درخت، برات بگیرم. روباه انداخت بالا، زاغ گفت این
جای پنیری که دوم دبستان ازم دزدیدی!!
شـــــــــــــاد بودن هــــــنر است
گر به شادی تو، دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحـــنهی یکتای هنــــــــرمندی ماست
هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صـــــــــــــحنه پیــــــوســــته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حالِ روزگار
خوش به حالِ چشمهها و دشتها
خوش به حالِ دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمهباز...
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
کم کم داریم به بهار نزدیک میشیم. هوا بوی بهار رو گرفته.
درختان کم کم دارن جوونه میزنن و متحول میشن. ای کاش ما آدما هم با تحول
و تغییر طبیعت به خودمون تغییراتی می دادیم. کم کم طبیعت داره از خواب
زمستونی بیدار می شه و قراره لباس نو خودشو تنش کنه٬ قراره شکوفه و
برگ های نورس٬ نسیم خوش و فرح بخش و پرنده های آوازه خون بیان
و دلمون شاد بشه. طبق یه عادت همیشگی٬ ما یه آرزوی قشنگ داریم
و اون اینه که دوست داریم
برای زدودن کینه و کدورت، این روزا دلمون را هم خونه تکونی کنیم.