مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

خـدایــا دوسـتـت دارم

خدایا

به تو من خیره می گردم؛
به این جنگل...
به این برکه...
به خط نور...
به این دریا...
به رقص آب...
به این افسون بی همتا...
چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم؛
بگویم لحظه ای از تو...
از این زیبائی روشن،
از این مهتاب...
بریزم با نسیم و گم شوم در شب؛
بخندم با تو لختی در کنار آب...
زبانم گنگ و ذهنم کور،
تنم خسته، دلم رنجور...
تمام واژه ها، قامت خمیده،
ناتوان...
بی نور...
پر از پیچیدگی ست این ذهن ناهموار؛
سکوت واژه ها درهم تنیده،
مثل یک آوار...
من از پیچیدگی ها سخت بیزارم؛
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم:
" خـدایــا دوسـتـت دارم "

عجیب ترین میوه ها و سبزیجات

عجیب تـــرین میـــوه ها و سبــــزیجات

میوه درخت هالا (یا به قولی پوهالا): Hala
این میوه عجیب در قسمت های استوایی شرق استرالیا رشد می کنه و میشه اون رو به طور خام یا پخته خورد. هالا یکی از موادی هست که در غذاهای مالدیوی ممکنه زیاد ببینید. جالبه که خوردن این میوه میتونه برای دندون حکم مسواک زدن رو داشته باشه.

طالبی شاخ دار: Horned Melon
طالبی شاخ دار ترکیبی از خانواده ملون ها و خیارها به حساب میاد. این میوه که داخلش شبیه ژله است، یکی از خوردنی های سنتی آفریقا است.

ترگیل: Mangosteen
ترگیل رو میتونید توی کشورهایی مثل مالزی، تایلند، اندونزی یا جنوب هند پیدا کنید. این میوه عجیب که به اندازه یک توپ تنیس هست، شیرین و آبداره…

کلم رومی: Romanesco Broccoli
این سبزی عجیبی که در عکس پایین میبینید، همون گل کلم خودمونه، اما با شکل های منظم تر، که باعث میشه آدم دلش بخواد به جای خوردن، بیشتر تماشایش بکنه… کلم رومی اولین بار در ایتالیا دیده شده و مزه اش کمی ترد تر از گل کلم معمولی هست.

مژکی: Rambutan
مژکی یه میوه درختی خوش قیافه است که توی مناطق استوایی رشد می کنه. همونطور که از اسمش پیداست، روی بدنه این میوه مژه های ضخیمی وجود داره که ظاهر جالبی بهش داده. گوشته مژکی کمی ترد است و مزه ای ترش و شیرین داره…

سیب آکی: Ackee
آکی یه درخت همیشه سبزه که میتونه تا ۱۰ متر رشد کنه. از میوه این درخت در غذاهای جاماییکایی استفاده می کنند. از خود میوه، هسته ها، برگ ها و حتی تنه درخت برای موارد دارویی هم میشه استفاده کرد.

آکبی: Akebi
آکبی به خاطر رشد تهاجمی ای که داره، توی خیلی از کشورها از جمله نیوزلند تحت عنوان “گیاهان ناخواسته” شناخته شده. اما این گیاه حتی در ادبیات ژاپنی ها هم ازش یاد شده، جایی که اولین بار کشف اش کردند.

پیتایا، میوه اژدها: Pitaya
پیتایا میوه ی چندین نوع کاکتوس هست که در آسیای شرقی و آمریکای جنوبی رشد می کنه. پیتایا که به میوه اژدها هم مشهوره، جنسی شبیه به کیوی داره، اما تقریبا شیرین به حساب میاد. گوشتِ این میوه رو میشه به صورت خام خورد، یا به صورت نوشیدنی دم کرد.

جک فروت: Jackfruit
جک فروت یکی از میوه های بزرگ درختی به حساب میاد که آبدار و معطر هست و در کشورهای جنوب شرقی آسیا و شرق آفریقا رشد می کنه. از این میوه توی خیلی از دستور پخت های غذا استفاده می کنند.

کارامبولا: Carambola
کارامبولا که همچنین به نام میوه ستاره ای هم معروف هست که در کشورهایی مثل سری لانکا، بنگلادش، اندونزی و… رشد می کنه. همونطور که در تصویر میبینید، این میوه شبیه یک ستاره است، و همه قسمت های اون قابل خوردنه.

سالک: Salak
سالک یک نوع درخت کاج محسوب میشه که میوه های عجیب خوردنی روی اون رشد می کنن. با نیشگون گرفتن از سر این میوه ها، پوست اونها کنده میشه و میتونید گوشت داخلش رو بخورید. مزه سالک شیرین و اسیدیه، و جنسی شبیه به سیب داره.

دست بودا: Buddha’s Hand
این میوه عجیب از خانواده مرکبات، به شکل دست انسان رشد می کنه و به همین خاطر اسم “دست بودا” رو برایش انتخاب کردند. دست بودا عطر خیلی خوبی داره و به همین خاطر در چین و ژاپن از اون برای معطر کردن اتاق ها استفاده می کنند.

دوریان: Durian
خیلی از مردم آسیای شرقی، این میوه رو به عنوان “شاه میوه ها” می شناسن. دوریان بوی قوی و مزه ای شبیه بادام داره.

سیب زمینی شیرین بنفش: Purple Sweet Potato
سیب زمینی که به خاطر بالا بودن میزانه نشاسته، مزه شیرینی به خودش گرفته…

ساپوت سیاه: Black Sapote
ساپوت سیاه یه میوه عجیب و غریب به نرمی گوجه فرنگیه که داخلش مزه پودینگ شکلاتی میده. به همین خاطر اسم دوم این میوه رو میوه پودینگ شکلاتی گذاشتند.

انگور برزیلی: Jaboticaba
انگور برزیلی، یک نوع انگور عجیبه که میوه های اون روی تنه درخت رشد می کنند. درخت این میوه به راحتی خودش رو با محیط تطبیق میده و تقریبا در هر شرایطی قابل پرورش دادن هست.

چه شیرین‌ست

دلم می‌خواست
دنیا خانه‌ی مهر و محبت بود
دلم می‌خواست
مردم در همه احوال با هم آشتی بودند
طمع در مال یکدیگر نمی‌بستند
مراد خویش را در نامرادی‌های یکدیگر نمی‌جستند
ازین خون ریختن‌ها، فتنه‌ها پرهیز می‌کردند
چو کفتاران خون‌آشام کمتر چنگ و دندان تیز می‌کردند
چه شیرین‌ست وقتی سینه ها از مهر آکنده‌ست
چه شیرین‌ست وقتی آفتاب دوستی در آسمان دهر تابنده‌ست
چه شیرین‌ست وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است...

"فریدون مشیری"

وقتی عصبانی هستی

وقتی عصبانی هستی مواظب حرف زدنت باش،

عصبانیتت فروکش خواهد کرد

ولی حرفهایت برای همیشه باقی می مانند.

عوض شدیم می آید!

در روایات می گشت
دنبال علائم ظهور...!
گفتمش
نگرد!
علامت همین جاست!
با تعجب نگاهم کرد
که گفتم:
علامت ماییم!
عوض شدیم؛
می آید!

ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ

ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻧﺪ.
ﺧﺎﺭﭘﺸﺘﻬﺎ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ.
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺩﻭﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ به هم ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻣﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺧﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺍﺯﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﻧﺪ ولی ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ، ﻣﯽ ﻣﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ، ﯾﺎ ﻧﺴﻠﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ.
ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﺩﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪ.
ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ، ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ...

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﻧﻘﺺ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﯾﺐ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ.
ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻳﻢ؛ ﭘﻴﺪﺍﻳﺶ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﻴﺐ ﻫﺎﻳﺶ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻳﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻳﻢ!

(ﮊﺍﻥ ﭘﻞ ﺳﺎﺭﺗﺮ)
 

او از غرق شدن می ترسید!

او از غرق شدن می ترسید!
برای همین هیچ وقت شنا نمی کرد...
سوار قایق نمی شد...
و به آبگیری پا نمی گذاشت!
شب و روز در خانه می نشست
در را به روی خود قفل می کرد
به پنجره ها میخ می کوبید
و از ترس اینکه موجی سر برسد مثل بید می لرزید و اشک می ریخت!
عاقبت آنقدر گریه کرد
که اتاق پر شد از اشک!
و او را در خود غرق کرد...
"شل سیلور استاین"

بدی و خوبی

دو دوست در بیابان همسفر بودند، در طول راه با هم دعوا کردند، یکی به دیگری سیلی زد، دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: امروز بهترین دوستم بهم سیلی زد، آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند، ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد، اما دوستش او را نجات داد، او بر روی سنگ نوشت:

امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد، دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید: چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی؟ دوستش پاسخ داد: وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند، ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را بر روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.

ولادت حضرت زینب مبارک

خداوند جام وجود حضرت زینب را با عشق و صبر لبریز کرد

تا برای همیشه، جاودانه تاریخ شود و

بار عظیم انقلاب کربلا را از بستر تاریخ عبور دهد و

نسل به نسل به دست حسینیان برساند.

میلاد این اسوه ی مقاومت، فرخنده و مبارک باد.

بیا تا قدر یکدگر بدانیم

استخر دروغ، شناگر نداشت.
تنور محبت، داغ داغ بود.
کسی فاصله نمی کاشت تا نفرت درو کند.
قسمت خیابان، عصمت بود.
باغ عاطفه میوه ی پوسیده نمی داد.
کسی برای ادراک آسمان، زمین را گم نمی کرد.
واکسن های تبعیض، کمیاب بود.
بیاییم برای تکثیر لبخند ها بی تاب، باشیم.
بیاییم زیر فواره ی تواضع خیس خیس شویم.

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم...

طرز تهیه کتلت بادمجان

مواد لازم:

 بادمجان دو عدد
 سیب زمینی آب پز سه عدد
 پیاز و تخم مرغ یک عدد
 جعفری خردشده یک قاشق غذاخوری
 پنیر پیتزا 30 گرم
نمک و آرد سوخاری و روغنبه میزان لازم


طرز تهیه کتلت بادمجان:

بادمجان ها را روی اجاق یا در فرکبابی کرده و سپس پوست کنده و ساطوری خرد کنید. سیب زمینی آب پز و پیاز را رنده کرده و با بادمجان ،جعفری، تخم مرغ، نمک و پنیر پیتزا مخلوط کنید. آرد سوخاری را تا جایی به مواد اضافه کنید که کمی سفت شده و به دست نچسبد. بعد به صورت گرد یا هر شکل دیگری در آورده و در روغن دو طرف آن را سرخ کنید یا در فر با حرارت 200 درجه سانتی گراد قرار دهید تا طلایی شود.

یا صاحب الزمان ادرکنی

یا صاحب الـــــزمان ادرکنی

ای برترین افق برای پرواز پرندگان آرزو

ای تجلّی آبی ترین آسمان امید

ای منتهای برترین خیال هستی

ای آرمان همه چشـــم انتظاران

دنیا نیازمنــــــد ظهــــــور تــــوست...

باید بخشید ترانه زندگی را...

گاهی مثل باران باید بارید گاهی نرم وگاهی تند...
و گاهی خیس باید کرد...
گلبرگهای زیبای برون را
و گاهی بایدشکست...
شاخه های زاید خشکیده را...
تا سبز شوند جوانه ها...
و بخوانند... ترانه ها... زیر قطرات نم نم باران...
گاهی مثل باران...
باید بخشید ترانه زندگی را...
تا عاشقی کنند... پروانه ها...

دلخوری لاک پشت از خدا و پاسخ خدا به او!

لاک پشت پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند و دورها همیشه‌ دور بود. سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید.

پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک، سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست، این‌ عادلانه نیست. کاش‌ پشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی. من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم. هیچ‌گاه.

و در لاک سنگی‌ خود خزید، به‌ نیت‌ ناامیدی. خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد. زمین‌ را نشانش‌ داد. کُره‌ای‌ کوچک بود و گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد؛ چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن‌ است. حتی‌ اگر اندکی... و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای... و باور کن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست، تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی؛ پاره‌ای‌ از مرا. خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت... دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور. سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و گفت:

"رفتن"، حتی‌ اگر اندکی...

و پاره‌ای‌ از "او" را با عشق‌ به دوش می کشم...