اگر پرسند از من:
زندگانی چیست؟
گویم:
همیشه جستجو کردن،
جهان بهتری را آرزو کردن...
«ژاله اصفهانی»
و گرنه موج روزگار هر ردپایی را پاک می کند...
حرف مفت!
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی دارد که خالی از لطف نیست!
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تاسیس شد؛ اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود. به ناصرالدین شاه گفتند:
تلگرافخانه بی مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
او دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هرچه می خواهند تلگراف بزنند!
چون مفت شد، همه هجوم آوردند.
بعد از مدتی دیدند پیام هایشان به مقصد می رسد و هجوم مردم روز به روز زیادتر شد؛ در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخ گویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود، دستور داد سردر تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون:
- به فرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!
و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار ماند.
بیتابتر از جان پریشان در شب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیـت روی او بـلاتکلیـفـم
مثل گل آفتابگردان در شب
«محمدمهدی سیار»
راز عشق شقایق
شقایق گفت با خنده؛ نه تب دارم، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت: شنیدم،
سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود،
اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرَد،
از آن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را،
بسوزانند شود مرهم برای دلبرش،
آن دم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت، بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید، شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت،
و من در دست او بودم و او هر لحظه سر را
رو به بالاها شکر می کرد،
پس از چندی هوا چون کوره آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت، گفت: چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد
که وای بر من برای دلبرم، هرگز دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست،
خودش هم تشنه بود، اما نمی فهمید حالش را،
چنان می رفت و من در دست او بودم،
و حالا من تمام هستِ او بودم
دلم می سوخت، اما راه پایان کو؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو؟
و دیگر داشت در دستش تمام جانِ من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد،
دگر از صبر او کم شد؛ دلش لبریز ماتم شد،
کمی اندیشه کرد، آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
اما! آه ! صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و
هر چیزی که هرجا بود، با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم؟
به جای آب، خونش را به من می داد و
بر لب های او فریاد بمان ای گل،
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی، بمان ای گل
و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
«شاعر فریبا شش بلوکی»
قال امام سجّاد (ع) عَلیه السّلام:
سادَةُ النّاسِ فی الدُّنْیا الاَسْخِیاء، وَ سادَةُ الناسِ فی الاخِرَةِ الاتْقیاء.
در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛
و در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود.
او می بیند...
مراقب اعمال و رفتار و گفتار خویش باشیم...
اِنَّ اللهَ بّصیرٌ بِالعِباد (سوره غافر، آیه 44)
دریاچه چورتِ مازندران، بهشتی دیگر
دریاچهٔ میانشه یا دریاچهٔ چورت در فاصلهٔ ۱۰ کیلومتری روستای چورت حد فاصل ساری تا کیاسر در استان مازندران قرار دارد. این دریاچه، در جنگلهای بکر روستای چورت در بخش چهار دانگه شهرستان ساری در ۵۰ کیلومتری جنوب این شهر واقع است. وسعت این دریاچه حدود ۲/۵ هکتار است.
هنگام کاهش آب، پدیدار شدن باقیمانده درختهایی که در محل پیدایش دریاچه بودهاند منظره ویژهای را ایجاد میکند. این دریاچه در شکاف درهای با شیب زیاد قرار گرفته و دور تا دور دریاچه را پوششهای جنگلی بکر و درختان قدیمی در بر گرفتهاست.
شکل هندسی دریاچه به شکل بیضی کشیده است و ژرفای آن با توجه به میزان بارشهای فصلی متغیر است. ماهیهای موجود در دریاچه توسط افراد محلی به دریاچه انداخته شدهاست. عکسهایی از این دریاچه زیبا در پائیز را مشاهده می کنید.
چگونه زمانی که تنها هستید از حملات قلبی نجات پیدا کنید؟؟
بیشتر افراد زمانی دچار حملات قلبی می شوند که تنها هستند، بدون هیچ کمکی. فردی که دچار حمله شده احساس از حال رفتگی می کند و تا از دست دادن هوشیاریش تنها 10 ثانیه فرصت دارد.
چه باید کرد؟؟؟
جواب: نترسید شروع کنید به سرفه کردن بصورت پی در پی و محکم. قبل از هر سرفه یک نفس عمیق بکشید. سرفه باید عمیق و طولانی باشد. مثل زمانی که می خواهید خلط را از ته سینه خود خارج کنید. نفس عمیق و سرفه باید هر دو ثانیه یک بار بدون توقف تکرار شود، تا هنگامی که کمک برسد و یا قلب شما مجدداً بطور نرمال بزند. نفس عمیق باعث ورود اکسیژن به داخل ریه های شما می شود و سرفه باعث می گردد به قلب شما فشار وارد شده و سبب چرخش خون می شود. این فشار باعث برگشت ریتم نرمال قلبی نیز می گردد و به این وسیله فردی که دچار حمله شده می تواند خود را به بیمارستان برساند.
دکتر محسن تقدسی - مدیر اجرایی مجله فیض دانشگاه علوم پزشکی کاشان
نسیم صبح نفسهای توست، ای موعود!
که آمدست به شهــــر شکوفه سـر بزند
اشاره کن که خــزان از درخت بـــرخیــزد
اشاره کـن که بهـــاری دوباره ســر بـزند
«سمیه خسروی»
پنج صفت در مداد هست که اگر آنها را بدست بیاوری برای تمام عمر در آرامش خواهی بود.
صفت اول: میتوانی کارهای بزرگ کنی اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست، خداست. او تو را یاری می دهد تا در بهترین مسیر حرکت کنی.
صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این کار هر چند باعث میشود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار نوکش تیزتر میشود و اثری هم که از خود باقی میگذارد ظریفتر و باریکتر است. پس باید رنجها را تحمل کنی، چون رنجها باعث میشود انسان کاملی شوی.
صفت سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنیم. تصحیح یک خطا، کار بدی نیست بلکه برای اینکه خودت را در مسیر صحیح نگه داری، لازم و ضروری هست.
صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست بلکه زغال داخل آن اهمیت دارد. پس همیشه مراقب باش که درونت چه خبر است.
صفت پنجم: مداد همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس هر کاری در زندگیات انجام میدهی ردی از تو بجا میماند. سعی کن نسبت به هر کاری که انجام میدهی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی.
-- از وبلاگ علمی آموزشی و فنی کار و فناوری کلاله --
سالها پیش سفر کردیم به زمین؛
و حال زمین گیر شده ایم...
آسمانی ها پشت سرمان آب بریزید تا برگردیم...
...
از زمین تا آسمان راهی نیست!
یا حسین!