ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دختر کوچولو دو تا سیب در دو دستش داشت. در این موقع مادرش وارد اتاق شد. چشمش به سیبها افتاد.
گفت: «یکی از سیبها رو به من می دی؟» دخترک نگاهی به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب . اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب! لبخند روی لبان مادرش ماسید.
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش ناامید شده است. اما دخترک لحظهای بعد یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: «بیا مامان این سیب شیرینتره!»
آخی چه دختر ماهی
شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش،
که چو یک شکلکِ بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم!
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما باد…
شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد !
شاد و سلامت باشین دوست عزیزم