مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

طنز ریاضی

محاسبه ی حدروزی معلم پای تابلو حد زیر را نوشت و از یکی از دانش آموزان خواست تا آن را محاسبه کند.

 



دانش آموز بی درنگ نوشت:

 



معلم با حیرت گفت:این چیست که نوشتی؟دانش آموز گفت:چون در مساله ی قبل داشتیم:

آیا می دانستید...‎

انشاالله 120 سال زنده باشی!

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی، یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند ، هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و در کل ایران، این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم اصلا این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل، دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی، و این، به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیم می گوییم  120 سال زنده باشی...

مهربان باش!


به ستـــاره

به قناری قفس

به هر آن چیز و هرآن کس که خدا ساخت

مهـــــــربان باش

مهربان باش چو ابر

با تـن نازک گل، با زمخت تن خار

مهربان مثل نسیم، مثل آیینه و آب

مثل خورشید درخشان که به هر ذره ی خاک

می درخشد همه روز از سر مهر

زشت و زیبا همه مخلوق خداست

به همه مهر بورز!

تست هیجان انگیز

این تست بسیار هیجان انگیز

تنها چند ثانیه طول می‌کشد. باور کردنی نیست، ولی کاملا صحت دارد. همین حالا آن را امتحان کنید! در حالیکه مقابل مانیتورتان نشستید (هر جای دیگر مانند؛ صندلی، مبل...) پای راستتان را کمی بالا آورید و در جهت عقربه‌های ساعت بچرخانید. در همین حال با دست راست شماره 6 را در هوا بنویسید(عدد 6 را از بالایش شروع کنید یعنی حرکتی در خلاف عقربه های ساعت) مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه؟!! یعنی پای شما خلاف عقربه‌های ساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟ هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغزپیدا نکرده‌اند. در نتیجه هیچ‌کاری برای تغییر آن نمی‌توان انجام داد.

جالب بود نه ؟!!....

با محبت

مهربان ترین قلبها

متعلق به کسانی است

 که با محبت ، دیگران را یاد می کنند...

جشن سپندارمذگان و روز عشق

در ایران باستان، از بیست قرن پیش از میلاد (نه مانند رومیان از سه قرن پس از میلاد)، یعنی نزدیک به دو هزار سال قبل از تولد ولنتاین،
میان آریاییان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.
این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه گاه نامه خورشیدی،
ودر تقویم جدید ایرانی (شمسی) که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب می شود، شش روز به جلو آمده و برابر می شود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین مسیحیان.
دراین روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران
را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند, ...

جشن سپندارمذگان و روز دل دادگی ایرانیان مبارک

به خدا می گه!

یکی داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد!

در همون حال گشتن به خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک

برام پیدا کنی من نماز می خونم، روزه می گیرم که یه دفعه

یه جای پارک می بینه و به خدا می گه! خدا جون نمی خواد،

خودم پیدا کردم!! 

شگرد پسرک در مقابل نادر شاه افشار

زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟
- قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا...
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد. سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن امتناع کرد!
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند. می‌گوید نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد!
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز
شد.

زیارت آمام رضا (ع)

حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: 

« هر کس مرا با دورى راهش زیارت کند و از راه دور به زیارت من بیاید؛
در روز قیامت در سه جایگاه به یارى او خواهم آمد
تا او را از ناراحتیهاى آن حال نجات دهم:
اوّل: در آن هنگام که نامه‏هاى اعمال پخش مى‏شود
از جانب راست و از جانب چپ.
دوم: در آن هنگام که از صراط می گذرد.
سوم: در آن وقت که به پاى میزان عمل می رسد و عمل او را بررسى کرده، مى‏سنجند. »

اَللـّـهُمَ الـرُزقـنـــا...

نکته جالب ریاضی

راز عجیب عدد 312

اگر این قسمت را بخوانید برایتان جالب خواهد بود و بیشتر به ریاضی علاقمند می شوید! هر عدد طبیعی که دوست دارید در نظر بگیرید ( مثلا عدد 674328 )

تعداد رقمهای این عدد را شمرده و آنرا بنویسید ( در این مثال 6 می شود ) سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد زوجها 4 است پس داریم 64 ) حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد فردها 2 است پس داریم 642 )

هم اکنون عدد 642 را داریم با این عدد نیز مراحل با لا را تکرار کرده تعداد رقمهای این عدد را شمرده و آنرا بنویسید ( 3 می شود ) سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد زوجها 3 است پس داریم 33 )

حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد فردها 0 است پس داریم 330 ) حالا برای عدد 330 این کار را انجام می دهیم  تعداد رقمهای این عدد را شمرده و آنرا بنویسید ( 3 می شود )

سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد زوجها 1 است پس داریم 31) حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلی قرار دهید ( تعداد فردها 2 است پس داریم 312 ) از این مرحله به بعد اگر این روال را ادامه دهیم همچنان به عدد ثابت 312 می رسیم.

 امتحان کنید!

شکوفه باران

سعی کن تو زندگی درخت باشی؛
که اگه کسی بهت لگد زد!
شکوفه بارونش کنی!!

حکایت تامل بر انگیز

مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را می‌شنود

و متوجه می‌شود که کسی در حال غرق شدن است.

فوراً به آب می‌پرد و او را نجات می‌دهد. اما پیش از آن که نفسی تازه کند

فریادهای دیگری را می‌شنود و باز به آب می‌پرد و دو نفر دیگر را نجات

می‌دهد. اما پیش ازاین که حالش جا بیاید

صدای چهارنفر دیگر راکه کمک می‌خواهند می‌شنود.

او تمام روز را صرف نجات افرادی می‌کند که در چنگال امواج خروشان

گرفتار شده‌اند، غافل از این که چند قدمی بالاتر، دیوانه‌ای

مردم را یکی یکی به رودخانه می انداخت...!!

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

محبت


گنجشک می خندیـــــــد به اینـــــــکه چرا هر روز

بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...

مــــــــن می گریستم به اینکه حتی او هــــم

محبت مرا از سادگی ام می پندارد...!!

پسر گرسنه (داستانک)

داستان کوتاه

پسر گرسنه اش می شود، شتابان به طرف یخچال می رود، در یخچال را باز می کند،عرق شرم بر پیشانی پدر می نشیند... پسرک این را می داند، دست می برد بطری آب را بر می دارد، کمی آب در لیوان می ریزد، صدایش را بلند می کند " چقدر تشنه بودم "...، پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است!

بازی با اعداد

جالبه حتما امتحان کنید!




لطفا روی آدرس  http://fal.maghsad.com  کلیک کنید