مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

مرد مقدس

شیطانی به شیطان دیگر گفت: آن مرد مقدس متواضع رانگاه کن که در جاده راه می رود. دراین فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم... رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد…تنها به چیزهای مقدس می اندیشد. اما شیطان دیگر، بدون توجه به این حرف خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل دراورد و در برابر مرد ظاهر شد.گفت آمده ام به تو کمک کنم. مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی... من در زندگی ام کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم. و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است...

خدایا!

خدایا!
ما را چون سبزه ها فروتن ساز؛
چون گلها ساده؛
چون نسیم، روح بخش
و چون افتاب، فراگیر
و گل های زیبای عشق را در دلمان شکوفا ساز
و مهربانی را...

مرد خسیس (طنز)

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم. او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد.
وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند...
و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهرم عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟ زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش قرار دهم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند!!!

حماسه ٩ دیماه

سالروز حماسه ٩ دیماه، روز بصیرت و میثاق امت با ولایت، گرامی باد.

"مردم عزیز ما در روز نهم دی، آنچنان عظمتی از خود نشان دادند که دنیا را خیره کرد."       مقام معظم رهبری

سلام بر تو ای خزانه دانش خداوند

میلاد امام جعفر صادق (ع) بر همگان مبارک

سلام بر تو ای خزانه دانش خداوند، ای ششمین ستون معرفت،
ای آن که خون زلال فضیلت و علم، در رگ های تو جریان دارد!
صداقت، وامدار چشمان آینه گون توست و مذهب همیشه سبز شیعه،
در پناه دست های مدبّرت به گُل نشسته است.
سلام بر تو که هفدمین روز ربیع، با گام های نورانی ات آغاز می شود
و خاک مدینه را تپش های مقدس قلبت به شکفتن می خواند.

راست کرداران، آئین تو را به عاریت گرفته و راست گفتاران،
هجای لب هایت را به سرمشق نشسته اند.

تو آن رود بزرگی که تا جهان باقی است،
مذهب سر فراز تشیع، از شعبه های پاکش سیراب خواهد شد.

ای بزرگ! امروز که می آیی، پنجره ها ستاره آویز میلاد
آسمانی ات، لبخند می زنند.

پرندگان بر دروازه های روشن مدینه، آمدنت را ترانه می خوانند
و دریاچه های آبی عرفان، مژده رسیدنت را در گوش یکدیگر نجوا می کنند.

شانه به شانه بهار، در آغوش شکوفه های صدق و راستی از
راه می رسی و شیعیان عشق، ورود خجسته ات
را دف زنان به استقبال می آیند.

«معصومه داوود آبادی»

دمنوش بِه

این دم‌نوش از نوشیدنی‌های بسیار گوارا، خوش‌بو، خوش‌رنگ و مفید برای همه فصول است. قلب، معده و اعصاب را تقویت می‌کند.
این دم‌نوش از نوشیدنی‌های بسیار گوارا، خوش‌بو، خوش‌رنگ و مفید برای همه فصول است. قلب، معده و اعصاب را تقویت می‌کند. برای تهیه این نوشیدنی ابتدا لازم است به را به طریق زیر آماده کنید...

مواد لازم:
1  قاشوق سوپخوری بِه خشک
1 لیوان آب جوش
1 قاشق چایخوری زعفران آب کرده
2 عدد هل سبز درسته
1 عدد چوب دارچین
به میزان لازم نبات یا شکر
طرز تهیه:
1. به را خوب بشویید تا پرزهایش برود و با رنده درشت فلزی رنده کنید، سپس روی وسیله گرمازا با حرارت ملایم مثل شوفاژ خشک کنید. پس‌ازاینکه کاملا خشک و شکننده شد، در یک تابه چدنی داغ شده آن را بو دهید تا رنگ به قهوه‌ای شود، سپس بگذارید خنک شود و درون ظرف شیشه‌ای در یخچال نگهداری کنید.
2. یک قاشق غذاخوری از به خشک را به همراه هل و دارچین در یک لیوان آب جوش درون قوری چینی بریزید و بگذارید به مدت 20 دقیقه روی بخار آب دم بکشد، سپس آن را صاف کرده و یک قاشق چای‌خوری زعفران آب کرده اضافه کنید. اگر به شیرین باشد، نیازی به اضافه کردن نبات یا شکر نیست. در صورت تمایل شیرین کنید.

مجله آشپزی مثبت - دکتر مینا محبی

به طرف هدف

شبی، برف فراوانی آمد و همه‌جا را سفیدپوش کرد. ‏دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند.
یکی از آنان گفت: «کار ساد‏ه‌ای است!»، بعد به زیر پای خود ‏نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ‏را بلند کرد ‏تا به ردپاهای خود ‏نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برد‏اشته است.
دوستش را صدا زد ‏و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!»
پسرک فریاد ‏زد: «کار ساده‌ای است!»، ‏بعد سر خود ‏را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم د‏وخت و به طرف هدف خود ‏رفت. ردپای او کاملاً صاف بود.