اینشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث اینشتین تسلط پیدا کرده بود!
یک روز اینشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای اینشتین سخنرانی کند چرا که اینشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. اینشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده، به نحو عالی انجام شد، ولی تصور اینشتین درست از آب درآمد.
دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس اینشتین از میان حضار برخاست و به راحتی به سؤالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد.!!
خخخخ...
جالب بود :)
؛(
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
با سلام و عرض ادب دوست خوبم . ازتون دعوت میکنیم به سایت فتوکده تشریف بیارید
فتوکده مرجـع کارت پستال و سرگرمی . از کارت پستال مناسبتی تولد و مناسبت خاص
تا عاشقانه و دلتنگــی . مدل های جـدید لباس تابسـتانی و نحوی طـراحی و لاک ناخن
بیایید سایت با کارت پستال جدید مناسبت نیمه شعبان بروز هستیم
حتما بیایید مطمئن باشید این یه سایت متفاوت هست
دوست داشتید لینکمون کنید و نظر بزارید[گل]
سلام
ممنونم