عابدی ریا کار با فرزند خود به مهمانی رفت.
در مهمانی نماز خود را طولانی تر و
با آداب بیشتری نسبت به حالت معمول خواند؛
با رکوع و سجده های طولانی ، آهسته و با طمأنینه.
سر سفره ی غذا نیز عابد ریا کار ظواهر را حفظ کرد و
خود را بی توجه به غذا نشان داد و مقدار بسیار کمی غذا خورد
و کنار نشست. مهمانی تمام شد و به خانه آمدند.
عابد از اهل خانه خواست تا تلافی کند و سیر بخورد؛
فرزند تعجب کرد و گفت: مگر شما غذا نخوردید؟
-چرا ، اما آن چنان که معمول بود نخوردم.
پسر گفت : پس نماز خود را نیز قضا کنید.
چون آن چنان که معمول بود نخواندید.!
خواهرم:
قلب، جاده ای است که تنها مسافر آن بایـد خدا باشد.
قلبی که با غیــر خدا آشناست، کوچه ای بن بست است.
و بی حجابی ما را به کوچه ی بن بست رهنمون می سازد...
ماجرای "امان نامه" نشان داد عباس(ع) هم که باشی،
دشمن برای جدا کردنت از ولایت طمع خواهد کرد و نقشه خواهد کشید
پس کلام مولا علی (ع) فراموش نشود که:
"وَ لَا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمِ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛"
این پرچم را تنها کسانی میتوانند بر دوش بگیرند
که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند.
رهبر معظم انقلاب فرمودند:
اگر در این زمانه بخواهم یک توصیه به شما بکنم،
این که بصیرت خودتان را زیاد بکنید!
خدایا راهی نمی بینم!
آینده پنهان است...
اما همین کافیست که تو همه چیز را می بینی
و من تو را...
خط اولی به دومی گفت: ما میتونیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم!!!
خط دومی قلبش تپید وگفت: بهترین زندگی؟؟؟؟
در همان زمان معلم فریاد زد: ((دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند!!!))
و بچه ها تکرار کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند...
مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خودش را بشکند...!
دل کسی را نشکن... شایـد خانـه ی خـدا باشد..
کسی را تحقیر نکن.... شاید محبوب خـدا باشد...
از کمکی دریغ نکن.... شاید کلید بـهشت باشد...
سر نماز اول وقت حاضر باش...
شاید آخرین دیدارت با خدا روی زمین باشد...!!!!!!!
شگفتی ها و زیبایی های ریاضی
در دستگاه اعداد ، ضرب هایی وجود دارند که طبیعت بسیار شگفت انگیزی دارند. برای بیان برخی از این الگوها کلمات زیادی لازم نیست و تنها با نگاه به الگو های داده شده، شگفتی آنها بیننده ی دانا را شگفت زده می کند. نگاهی به الگوی زیر بیاندازید:
روزی مردی خدمت عالمی رسید و گفت: همسر من نماز نمیخواند. چه کار کنم؟
عالم گفت: درباره فضیلتهای نماز برایش بگو، بگو که چقدر نماز بر روح انسان تاثیر مثبت دارد.
مرد گفت: گفتهام، خیلی هم زیاد، ولی بیفایده است.
عالم گفت: وعده خدا را در مورد بهشت و نعمتهای آن برایش بازگوکن. بگو که در صورت خواندن نماز واقعی چه چیزهایی در بهشت در اختیار او خواهد بود.
مرد گفت: گفتهام! خیلی هم اغراق کردهام. ولی بیفایده است.
عالم گفت: از هول و وحشت جهنم و سختیهایی که در صورت نخواندن نماز به او وارد میشود، برایش بگو.
مرد گفت: گفتهام، خیلی هم زیاد، ولی باز هم بیفایده است!
عالم متفکرانه گفت: پس حرف حسابش چیست؟
مرد پاسخ داد: هیچی! میگه تو بخون تا منم بخونم!!
تردید نکن سپیده سر خواهد زد
خواب از سرمان دوباره پر خواهد زد
تــردیـد نـکن کسی ز نسـل خورشـید
بــر ریـشه ی خشک شب تبـر خواهد زد
در حدیثی است که حضرت موسی (ع) در مناجات کوه طور،
عرض کرد: «یا اله العالمین» (ای خدای جهانیان)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله المحسنین» (ای خدای نیکو کاران)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله المطیعین» (ای خدای اطاعت کنندگان)
جواب شنید: «لبیک»
سپس عرض کرد: «یا اله العاصین» (ای خدای گنهکاران)
جواب شنید: «لبیک،لبیک،لبیک»
حضرت موسی (ع) تعجب کرد و عرض کرد: خدایا، تو را خدای جهانیان، خدای
نیکوکاران، خدای اطاعت کنندگان خواندم یک بار فرمودی «لبیک» ولی تو را
خدای گنهکاران خواندم سه بار «لبیک» فرمودی، حکمتش چیست؟
جواب آمد:
مطیعان به اطاعت خود،
نیکوکاران به نیکوکاری خود،
و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند،
گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند؛
اگر از درگاه من نا امید گردند به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد.
تعمیرکار بعد از تعمیر، به جراح گفت:
من تمام اجزای ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز
می کنم و تعمیر می کنم. در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درآمد
سالانه ی من یک صدم درآمد شماست؟
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت: اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر
شود این بار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است، آن را تعمیر کنی!!!!
گاهـــــی نه گریـــــه آرامـــت می کنـــــــد و نه خنــــــده...
نه فــــــریاد آرامـــت مـــی کنـــــد و نه سکـــــوت...
آنجـــاست کــــــه با چشمــــانــــی خیس...
رو به آسمان می کنی و می گویی:
خدایا تنها تو را دارم...
تنهایم مگذار...
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛
پانزدهم خرداد، واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملت ایران؛ تجسمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خود گذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند.
پانزدهم خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند.
امام خمینی(ره) درباره روز پانزده خرداد 1342 چنین فرمودند: "روز پانزده خرداد، در عین حال که چون عاشورا، روز عزای عمومی ملٌت مظلوم است، روز حماسه آفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزش های انسانی در طول تاریخ است."
از غم دوست، در این میکده فریاد کشم
داد رس نیست کـه در هجر رخش داد کشم
داد و بیداد که در محفل ما رندى نیست
که برش شکوه بــرم، داد ز بیداد کشم
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منّت آن را کـه به من داد، کشم
عاشقم، عاشق روى تو، نه چیز دگرى
بار هجران و وصالت به دل شاد، کشم
در غمت اى گل وحشىِ من، اى خسرو من
جـور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم
مُردم از زندگىِ بى تو که با من هستى
طرفه سرّى است که باید برِ استاد کشم
سالها مى گذرد، حادثه ها مى آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
" امام خمینی رحمة الله علیه "
گل رفت و شمیــــــم خوشش اینـــــجاست هنـــــوز
بلبل به هــــوا ی گـــل چه شیداست هنــــوز
رفتــــی ز جهان اگــــر چه ای روح خدا
لیکن عَلَم مهر تو بر پاست هنوز
روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب
از فراز قله اسلام می رفت آفتاب
خون به جای اشک از چشم شفق فواره زد
گرچه با دنیایی از اکرام می رفت آفتاب
رنجها رنجیده بودند از بسیط صبر او
شکوه ای ناکرده از آلام می رفت آفتاب
دست نامرد زمانه جام زهرش داده بود
زخم خورده، شوکران در کام، می رفت آفتاب
روزهای بعد او با شب چه فرقی داشتند
وقتی از اندیشه ی ایام می رفت آفتاب
«علی محمد محمدی»