با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد...
ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمی مانم
خداوند هست و مرا بلند می کند... چون...
قلب من خانه ی خداست
شاید گاهی رنج بکشم اما هرگز در این رنج کشیدن تنها نمی مانم
خداوند مرا از رنجها رها می کند...چون...
قلب من خانه ی خداست
خوشحالم برای اینکه می دانم هرگز تنها نیستم
خداوند همواره با من است...چون...
قلب من خانه ی خداست...
اِنَّ الدُّعاءَ لَیَرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْرامًا.
اَلدُّعاءُ یَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ یَنْزِلْ.
به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را.
دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند.
«اصول کافى, ج ۴, ص ۲۱۵ـ ۲۱۶»
آخرش یک روز یک شعری می گویم
که حضرت عباسش،
رود بشود
دریا بشود
باران بشود
برسد به خیمه ها...!
* کانگروها قادرند ۳ متر به سمت بالا و ۸ متر به سمت جلو بپرند.
* قلب میگو در سر آن واقع است.
* دارکوب ها قادرند ۲۰ بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.
* ظروف پلاستیکی ۵۰ هزار سال طول میکشد تا در طبیعت شروع به تجزیه شدن کنند.
* قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد.
* لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد.
* اغلب مارها دارای ۶ ردیف دندان میباشند.
* جلیقه ضد گلوله، برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری از اختراعات زنان می باشند.
من شهیدم همچون یارانم
مرا باور کنید
ساکن اندر جمع پاکانم مرا باور کنید
مانده تنها در بیابان
جسم مجروحم ولى
شمع جمع بزمِ یارانم مرا باور کنید
ساکنم هرچند، در این
گوشه میدان ولى
در جنان، مرغى خوش الحانم مرا باور کنید
من وضو با خون نمودم
وقت دیدار خدا
در حریمِ دوست مهمانم مرا باور
کنید
پیرِ من فرمود جانبازى
کنم در راه عشق
من وفا کردم به پیمانم مرا باور کنید
شرح با خونم نمودم آیه
ی دشوار عشق
زآن که من تفسیر قرآنم مرا باور کنید
گرچه مفقودالاثر شد نام
و عنوانم ولى
جارى اندر متن ایمانم مرا باور کنید
آن روز به عشق، زندگــی بخشیدی
سرمایه ی جاودانگی بخشیدی
در قلب فـرات با لبی خشکیــده
یک باره به آب تشنگی بخشیدی...
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود
اکران فیلم شروع شد........
شروع فیلم سقف یک اتاق................
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق.....................
سه ، چهار ، پنج................................................................
هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!...........................................
صدای همه در آمد.................
اغلب حاضران سینما رو ترک کردند
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین......
و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید
زیر نویس فیلم:
این تنها هشت دقیقه از زندگی جانباز بود که شما طاقت نداشتید..!!
جنگلی بسیار زیبا با درختانی غیر عادی!
جنگل کج (به انگلیسی: The Crooked Forest): در این جنگل مجموعه ای از درختان صنوبر به شکل عجیب و غریبی کنار هم رشد کرده اند، این جنگل در امتداد روستایی در غرب لهستان قرار دارد.
این جنگل پوشیده از 400 درخت صنوبر است که تنه ی آنها یک قوس 90 درجه ای دارد و خمیدگی همه این درخت ها به سمت شمال است.
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که شخص پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.
پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای... ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
- آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
- آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی...
- آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم اینهمه گرفتاری دارید...
- خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام! شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟!!
میشود، سبز بود با یـک برگ
میشود، شــد بهار با یک گل
از دل یک شکوفه شادی کــرد
دل به سودای یک شقایق داد
«مجتبی کاشانی»
خدایا! بگذار مانند یک درخت به سوی تو قد بکشم
و مانند یک درخت ریشه هایم را به سوی تو روانه کنم
بگذار برگ هایم تکان بخورند،
با هر باد شاخه هایم به عشق تو سرزنده و شاد شوند
هر برگ یک دعاست و هرچه هست از آنِ توست
بگذار باران تو فرو ریزد مانند شادی و مانند رنج،
تا من همیشه به یاد تو باشم...
آن وقت آواز سر خواهم داد و
هر برگ من ستایش تو را زمزمه خواهد کرد...
die out
منقرض شدن، کاملاً از بین رفتن
The great dinosaurs died out millions of years ago
دایناسورهای عظیم الجثه میلیونها سال پیش منقرض شدند.
کوه پرسید ز رود، زیر این سقف کبود، راز ماندن در چیست؟؟!!!!
گفت: در رفتن من... کوه پرسید: و من؟؟!!!!
گفت: در ماندن تو!!!!
بلبلی گفت: و من؟؟!!!!
خنده ای کرد و بگفت: در غزل خوانی تو!!!!
آه از آن آبادی، که در آن کوه روَد، رود مرداب شود و در آن
بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر،
من و تو: بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز در
خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست، بدان!!!!!!
بارالها! ما را از ترکش خمپاره های گناه حفظ کن!
بارالها! بین ما و گناه سیم خاردار بکش و
این فاصله را مین گذاری کن!
زندگی رویا نیست، زندگی زیباییست!
می توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان از میان، فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست!