ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
می گویند در زمان شاه عباس صفوی، سلطان تصمیم می گیرند ببینند تنبل ترین فرد کشور چه کسی است. خردمندی طرحی پیشنهاد کرد، بدین صورت که تمامی کسانی که در کشور به تنبل مشهورند از اقصی نقاط مملکت جمع کنند و به پایتخت بیاورند. روزی که همه تنبل ها جمع شدند، به دستور شاه همگی را در یک استخر که از آب داغی نزدیک به جوشیدن پر شده بود انداختند.
تنبل ها که از شدت داغی آب در حال سوختن بودند، دست و پا زده و هر یک از گوشه ای از استخر سعی در بیرون کشیدن خود داشت و در همین حال فریاد می زدند آی سوختم... آی سوختم... در آن بین کسی بود که با آرنج به بغلی دستی اش کوبید و گفت: تو که داری داد می کشی، بگو من هم دارم می سوزم!!
سلام وعرض ادب
از اون تنبل ترهم بوده سوخته شاید وهیچی نگفته
سلام بزرگوار
ای وااااای! من به این موردش فکر نکرده بودم!!
سلام خیلی جالب بود.تشکر بابت مطالب زیبا و آموزنده.
سلام مائده جان
متشکرم
تنبل بودن در این حد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!