مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

خدایا!

خدایا! به من بیاموز که چطور در سخت‌ترین شرایط

آنگاه که من چیزی را با همه‌ی وجود از تو می‌خواهم

و تو حاجت‌روایی‌ام را مصلحت نمی‌دانی،

از مهربانی و رحمتت ناامید نشوم

و همچنان عاشقت بمانم

خدایا! یادم بده در ناامیدی مطلق، لبخند زدن را...

یادم بده در دل‌شکستگی و رنجش، بخشندگی را...

خدایا! دوستت دارم

خدایا تمام زیبایی دنیایت
درخشندگی مرواریدهایت
بوی مست کننده ی گل هایت
و آبی بودن آسمانت
و نماز های خیس از اشک هایم
همه را فراموش کن...
فقط گوش سِپار، می خواهم رازی گویم
خدایا! دوستت دارم...
ای ربّ من!
این همان رازیست که به خاطرش برایت زندگی می کنم...

تو بندگی کن...

به خدا گفتم:

« بیا جهان را قسمت کنیم... آسمون واسه من، ابراش مال تو

دریا مال من، موجش مال تو... ماه مال من، خورشید مال تو... »

خدا خندید و گفت: « تو بندگی کن، همه دنیا مال تو... من هم مال تو »

خدایا! دستم را رها مکن!

خدایا! دستم را رها مکن!
تا بدانم همیشه کسی هست که بلندم کند از زمین
و مرحم بگذار بر زخمهای من
می‌خواهم با تو باشم، همین!
چه خوب است با تو بودن
وقتی با تو‌ام، محبوب همه‌ی عالم ام
درخت پر بارم
چشمه سارم
آفتابم
یک کهکشان ستاره‌ام
وقتی با توام!
تنها مگذارم ای خدا
تنها نمی‌گذاری‌ام، می‌دانم...

بهترین دوست خداست

بهترین دوست خداست

او آن قـدرخوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنیم

دسته گلی تقدیممان می کند...

خودش فرموده:

"با من باش تا با تمامی خدایی ام با تــــو باشم"

(حدیث قدسی)

طلا و مس

سفیهی طلا را با مِس عوض کرد.

دلیلش را پرسیدند، در جواب پاسخ داد: چون رنگش سرختر بود!

خدایا! کمکمان کن رنگ و لعابهای دنیا فریبمان ندهد؛

که مبادا طلای عُقبی را به مِس دنیا بفروشیم.

با تو که باشم

خدایا ...

با تو که باشم

تمام دورها نــزدیکند

و نا ممکــن ها ممکــن...

خدایا... تورا سپاس...

خدایا...
تو را سپاس از برای این روزِ زندگی...
از برای چشم ها که آسمان را می بینند...
گوش ها که نغمه های پرندگان را می شنوند...
پاها که میان درختان گام بر می دارند...
دست ها که گل ها را برای بوییدن از زمین می چینند...
به خاطر تنفس عطر شیرین طبیعت...
به خاطر ذهن که بیندیشد و این جادوی معجزاتِ هر روزه را سپاس گوید...
به خاطر روح که در شادی غرق می شود...
در حضور مقتدرت...
در همه جا...

لکَ لبّیک خدا

با وجودی که خطاکاری ما را دیدی
باز آغـــوش کنــی وا، لکَ لبّیـــک خدا
گـــرمی دست نوازشگــــر تو باعث شد
دل مـــــرده شــــــود احیا، لکَ لبّیـک خدا
وقت آن است کمــی خانه تکانـــی بکنیم
تا شـــوی در دل ما جا، لکَ لبّیـــک خدا
قطره ای بیش نبودیم که یک موج دعا
وصلمان کرد به دریا، لکَ لبّیک خدا

شاید رمضان بهترین فرصت باشد

جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه

بی یاد تـو هـر جا که نشستـم ،توبه

در حضرت تـو ،تــوبه شکستم صد بار

زین تـوبه که صـد بار شکستـم، توبه

شاید این چند سحر فرصت آخر باشد

  کوله بارت بربند 
 شاید این چند سحر فرصت آخر باشد   
 که به مقصد برسیم 
 بشناسیم خدا 
 و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم  
 می شود آسان رفت  
 می شود کاری کرد که رضا باشد او  
 ای سبکبال  
 در این راه شگرف  
 در دعای سحرت  
 در مناجات خدایی شدنت  
 هرگز از یاد مبر  
 منِ جا مانده
بسی محتاجم