ماه برکت زِ آسمان می آید
صوت خوش قرآن و اذان می آید
تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
تبریک، بهار رمضان می آید
خدایا! تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است می توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید .
خدایا... به من زیستنی عطا کن، که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخور ، و مردنی عطا کن که بربیهودگیش سوگوار نباشم. برای اینکه هر کس آن چنان می میرد که زندگی می کند. خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
ان شاءالله ایران را در تمام عرصه ها موفق ببینیم.
تردید نکن سپیده سر خواهد زد
خواب از سرمان دوباره پر خواهد زد
تــردیـد نـکن کسی ز نسـل خورشـید
بــر ریـشه ی خشک شب تبـر خواهد زد
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛
پانزدهم خرداد، واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملت ایران؛ تجسمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خود گذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند.
پانزدهم خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند.
امام خمینی(ره) درباره روز پانزده خرداد 1342 چنین فرمودند: "روز پانزده خرداد، در عین حال که چون عاشورا، روز عزای عمومی ملٌت مظلوم است، روز حماسه آفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزش های انسانی در طول تاریخ است."
روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب
از فراز قله اسلام می رفت آفتاب
خون به جای اشک از چشم شفق فواره زد
گرچه با دنیایی از اکرام می رفت آفتاب
رنجها رنجیده بودند از بسیط صبر او
شکوه ای ناکرده از آلام می رفت آفتاب
دست نامرد زمانه جام زهرش داده بود
زخم خورده، شوکران در کام، می رفت آفتاب
روزهای بعد او با شب چه فرقی داشتند
وقتی از اندیشه ی ایام می رفت آفتاب
«علی محمد محمدی»
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد...
آخرش یک روز یک شعری می گویم
که حضرت عباسش،
رود بشود
دریا بشود
باران بشود
برسد به خیمه ها...!
من شهیدم همچون یارانم
مرا باور کنید
ساکن اندر جمع پاکانم مرا باور کنید
مانده تنها در بیابان
جسم مجروحم ولى
شمع جمع بزمِ یارانم مرا باور کنید
ساکنم هرچند، در این
گوشه میدان ولى
در جنان، مرغى خوش الحانم مرا باور کنید
من وضو با خون نمودم
وقت دیدار خدا
در حریمِ دوست مهمانم مرا باور
کنید
پیرِ من فرمود جانبازى
کنم در راه عشق
من وفا کردم به پیمانم مرا باور کنید
شرح با خونم نمودم آیه
ی دشوار عشق
زآن که من تفسیر قرآنم مرا باور کنید
گرچه مفقودالاثر شد نام
و عنوانم ولى
جارى اندر متن ایمانم مرا باور کنید
آن روز به عشق، زندگــی بخشیدی
سرمایه ی جاودانگی بخشیدی
در قلب فـرات با لبی خشکیــده
یک باره به آب تشنگی بخشیدی...
شوق تــــو به بــاغ لاله جان خواهــــد داد
عطــر تو به گلها هیجان خواهد داد
فـردا که به آفــاق بپـیـچد نـورت
تکبیر تـــو کعبه را تکان خواهـــــد داد
بــــــه جای هر چه گــــــل، خندید زینــــــــب
پـــس از خورشیدها تابید زینـــــــب
تمــــام کــوهها را دفن کــردند
سپس از خاکشان روییـــــــــد زینب
غـــــم خاضعانه گـــــوش به فـــرمان زینب است
انگشت بـــــــر دهان شده، حیران زینب است
ایـــوب دل شکسـته ی با آن همه مقام
شاگرد درس صــبر دبستان زیـنب است
هـرگز نــــــــگو که چـادرش آتش گرفته است!
این شعله های خیمه، گلستــــــان زینـــــــــب است
اصــلاً عجیب نیست شـکستِ یــــزیـدیان
وقتی حجاب، سنگر ایمان زینب است
او پس گـــــــــرفت، هستی خود را زگـــــــرگها
پیراهنی که مونسِ کنعان زینب است
(وحید قاسمی)
میلاد با سعادت امام المتّقین
حضرت علی امیرالمؤمنین علیه السّلام و
روز پدر مبارک باد
علی جان!
درخت را دیده ای که چگونه در پس حلول بهار،
شکوفه دار شدن را تجربه میکند؟
قنات را دیده ای که با چه اشتیاقی، لحظه تموّج آب
را در دل خویش، به رخ کویر میکشد؟
کعبه نیز همین گونه، مباهات رویش تو را برجهان فریاد میزند.
این کعبه نیست که شکافته میشود تا
شکفتن تو را لمس کرده باشد؛
این آغوش خداست که برای تحویل دادن
تو به آفرینشِ خویش، گشوده شده است.