مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!
مهربانی ها

مهربانی ها

هر چیز در زندگی تکراری می شود! جز مهربانی!

راز عجیب دربارۀ عدد 9

اگر عددی را در 9 ضرب کنید، جواب هر چه باشد،

مجموع رقم های آن مساوی 9 می شود.

مثلاً اگر 26 را در 9 ضرب کنید، می شود 234.

حالا اگر این عددها را با هم جمع کنید، برابر 9 می شود.

مثال دیگر: 5337387 = 9 × 593043

حالا رقم های جواب را با هم جمع می کنیم:

36 = 5+3+3+7+3+8+7

9 = 3+6

یا صاحب الزّمان (عج)

بهارهای شگفتی
در راهند
فـــــردا، گلی می شکفد
که بادها را
پــــرپــــر می کند!

«علیرضا قزوه»

پیدا کردن جهت های اصلی بدون استفاده از قطب نما در روز (2)

پیدا کردن جهت شمال با استفاده از ساعت مچی در روز

ساعت مچیتون را روی زمین یا توی دستتون، افقی به سمت آفتاب نگه دارید. حتما مطمئن بشید که زمان ساعتتون دقیق هست.

البته ساعت را طوری تنظیم کنید تا عقربه ی ساعت شمار به سمت آفتاب باشد. زاویه ی بین عقربه ی ساعت شمار و عدد ۱۲ رو در نظر بگیرید. حالا وسط زاویه ای که ساخته اید خطی فرضی بکشید. (نیمساز زاویه) یک طرف این خطِ شمال و طرف دیگر خط جنوب هست.حالا برای اینکه ببینیم کدام طرف این خط شمال هست؟ به توضیح زیر توجه کنید

از آنجایی که آفتاب از مشرق طلوع و در مغرب غروب می کند جهتهای شرق و غرب با توجه به زمان (بعد از ظهر یا قبل از ظهر) به راحتی مشخص می شود و با تعیین جهتهای شرق و غرب می توان تشخیص داد که کدام طرف آن خط فرضی شمال هست.

                    قبلی ←

شهادت امام سجاد (ع) تسلیت باد

قدْ قامتِ تو، کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب
سجّادة تو پیام عاشورا بود
«منیره هاشمی»

نظر کردن مؤمن به صورت برادر مؤ منش

 

قال امام سجاد علیه السلام:

نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِى وَجْهِ اءخِیهِ الْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَالْمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَة.

نظر کردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روى علاقه و محبّت، عبادت است.

«تحف العقول: ص 204»

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
فرزند علی ساقی کوثر که به غیرت
شد ساقی اطفال عطش دار نیامد
آن قامت رعنا که چونان سرو جنان بود
آن شاه وفا مأمن و دلدار نیامد
بر وعده آبی که به طفلان حرم داد
چون رعد به دشمن زد و این بار نیامد
خشکیده لبا ن بر لب آب و زِمروّت
هم یک لب از آن بر لب تبدار نیامد
دستان جدا، مشک به دندان و امیدش
آن تیر جفا برد که سردار نیامد
آن ماه بنی هاشم و آن میر سپه دار
سردار وفا سرور ایثار نیامد

پایان این فصل خونین، آغاز صبح سپید است

چشمی گشودیم و دیدیم، خورشیدمان سر بریده ست

بی رحم دستی از این باغ، یک دامن آلاله چیده ست

شیون کن ای دل! دل من! وقتی در این خاک تشنه

این سو سپیدار زخمی، آن سو صنوبر خمیده ست

آه ای علمدار برگرد! بی تو در این خیمه زرد

یک حسرت سرخ، یک درد، در سینه ام قد کشیده ست

وقتی که از عشق خواندی، با حنجر پاره پاره

دیگر چه جای رباعی؟ دیگر چه جای قصیده ست؟

آن سر که بر نیزه ها بود، بر بام تاریخ می گفت:

پایان این فصل خونین، آغاز صبح سپید است

فاطمه سالاروند

عشق را برگزیده بود حسین

زیر باران نیزه ی دشمن
در رکوع و سجود بود امام
در مناجات ظهر عاشورا
شعر پرواز می سرود امام
ترک سجاده و نماز نکرد
گرچه از جان بریده بود حسین
سربه درگاه دوست می آورد
عشق را برگزیده بود حسین...

نگاه کن به آثار رحمت خدا

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ {پس نگاه کن به آثار رحمت خدا}
کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا {(که) چگونه زنده می کند زمین را بعد از مرگش}
إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى {هم اوست زندگی بخش مردگان}
وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ {و او بر هر چیزی تواناست}

«سوره روم آیه 30»       

یک روز بهار می شود با یک گل

شهر آینه دار می شود با یک گل

پروانه تبار می شود با یک گل

گفتند نمی شود ولی می بینند

یک روز بهار می شود با یک گل...

«هادی فردوسی»

مهربانی

مهربانی موهبتی است که خداوند

از طریق ما به بندگانش هدیه می کند

پس اگر در حق کسی خوبی کردی

آن را به حساب خودت نگذار.

گوش کردن و حرف زدن

از حکیمی پرسیدند که؛

چرا استماع (گوش کردن) تو از نطق (حرف زدن) تو بیشتر است؟

در جواب گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان؛

یعنی دو چندان که می گویی می شنوی!

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی

از آغاز دو گوش و یک زبانَت دادند

یعنی  که دو بشنو و یکی بیش مگوی

بوسه گاه پیغمبر

آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود

خورشید، رسول آه پیغمبر بود

ای تیغ پلید می شکستی ای کاش

آن حنجره بوسه گاه پیغمبر بود

«ساعد باقری»

قصه انسان

قصه انسان، قصه یک دل است و یک نردبان!

قصه بالا رفتن، قصه هزار و یک نشانی،

قصه پله پله تا خدا، قصه جستجو، قصه از هرکجا تا او؛

قصه انسان، قصه پیله است و پروانه!

قصه تنیدن و شتافتن...

من اما، هنوز اول قصه ام؛

ایستاده روی اولین پله، نشانی گم کرده...

با دو بال ناتمام و یک آسمان؛

خدایا! دست دلم را می گیری؟

هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین

کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است

اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است

نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل

دل که شد بیت الحسین نقش و نگارش زینب است

شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی

ناشرش باشد حسین، آموزگارش زینب است

هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین

جان زهرا این حسین دار و ندارش زینب است

آخرین زنگ دنیا

هیچ می دانید که آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟
خدا می داند، ولی...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد،
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود. و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود!
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها بنویسند.
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم.
خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم.
و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم.
و بدانیم که دفتر دنیا؛ چرک نویسی بیش نیست،
زیرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است...